گنجور

 
سعیدا

جهان تو را به سر انکسار می آرد

که تا بزرگ شود در فشار می آرد

نسیم خط تو گر بگذرد به سوی چمن

هزار طعنه به باد بهار می آرد

اگرچه بحر پرآشوب و مست و بی پرواست

شکسته کشتی ما در کنار می آرد

هر آن نهال که از آب دیده پروردم

ز شوربختی من شعله بار می آرد

به فکر کرده و ناکرده عمر صرف مکن

که این حساب غم بی شمار می آرد

تأسفات گذشته، امید آینده

نهال عمر تو هر دم دو بار می آرد

فریب بادهٔ دنیا مخور به رنگ و به بو

که ناچشیده سعیدا خمار می آرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

نظاره لب میگون خمار می آرد

گل عذار بتان خار خار می آرد

مکن ز باده گلرنگ سرخ چهره خویش

که زردرویی آن نشأه بار می آرد

فتادگان رهش از شمار بیرونند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه