در نظربازی من یار نهان می گردد
از میان چون بروم یار عیان می گردد
نشئهٔ می به جوانان صفت پیر دهد
طرفه سری است کز این پیر جوان می گردد
پشت من از اثر فکر محبت شد خم
تیر از بار غم عشق کمان می گردد
بوسه ها داد لبش وعده و با من نرسید
چه کنم دور زمان است از آن می گردد
در بیابان طلب بسکه نظر گرم رو است
سرمه در دیدهٔ من ریگ روان می گردد
نگران چند روی از پی گردیدن دل
ز آن خبر گیر که گرد سر آن می گردد
عالم غیب سعیدا سفری آسان نیست
که در این راه نظر بار گران می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بازی پیچیده عشق و معشوق میپردازد و توضیح میدهد که چگونه معشوق در زمان دوری او به صورت نهان و پنهان میشود. هر بار که او از نزدیک میرود، معشوق نمایانتر میشود. شاعر همچنین به تأثیرات عشق و غم بر روح و جسم خود اشاره میکند و میگوید که محبت احساساتی را در او به وجود میآورد که او را خمیده و غمناک میکند. در این میان، بوسههای معشوق وعدههایی میدهد که هرگز به حقیقت نمیپیوندد. شاعر اضطراب و دلشوری خود را از دوری معشوق بیان میکند و به سفر دشوار عشق و غیب اشاره میکند که نیاز به نگرش و توجه دارد. در نهایت، شاعر اشاره میکند که در این مسیر، بار احساسات و دردهای عشق سنگینتر میشود.
هوش مصنوعی: در بازی عشق، وقتی من به یار نگاه میکنم، او به طور پنهانی از جلوی چشمم ناپدید میشود، اما زمانی که دور میشوم، او به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب به جوانان حال و روحی میدهد که میتواند آنها را به لحاظ تفکر و احساس مانند پیران کند. این جالب است که از این پیری، جوانی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: فکر عشق و محبت به من فشار زیادی وارد کرده است، به طوری که احساس میکنم کمرم به خاطر بار سنگین غم ناشی از عشق خم شده است.
هوش مصنوعی: لبهایش با بوسهها وعدههایی به من دادند اما به من نرسیدند. چه کار کنم؛ زمان از آن دور است و در حال تغییر میباشد.
هوش مصنوعی: در بیابان، به خاطر جستجو و اشتیاقی که دارم، چشمانم به شدت به دوردستها خیره شده است و به همین دلیل، مغز من پر از خیالات و افکار مختلف میشود.
هوش مصنوعی: نگران نباش و نگو که چرا دل به دنبال این و آن است، بلکه به آنچه در اطراف تو رخ میدهد و مهم است توجه کن.
هوش مصنوعی: جهان ن unseen به راحتی قابل دسترسی نیست و در این مسیر، نگاه به حقیقت به زحمت و دشواری میانجامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک چشم تو، که با تیر و کمان میگردد
بنشان کرده دلی، از پی آن میگردد
هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد
به سر کوی تو، چون گوی، بجان میگردد
آنکه پرسید نشان تو و نام تو شنید
[...]
جانم از پرتو روی چنان میگردد
که دل از آتش او آب روان میگردد
هرچه پیداست نهان میشود از دیده جان
چون بر آن دیده جمال تو عیان میگردد
هرکه از تو اثر نام و نشان مییابد
[...]
بر لبم همچو جرس خنده فغان میگردد
آب اگر میخورم از دیده روان میگردد
صافدل را نبود قید علایق عیبی
عیب دیرینه کی از آینهدان میگردد
مرد در کشور ما گونه به خون رنگ کند
[...]
آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
تا مَهِ روی تو از پرده عیان میگردد
ماه از شرم تو در ابر، نهان میگردد
به مشام از نفس باد رسد بوی عبیر
به سر زلف تو چون باد، وزان میگردد
هست یاقوت لبت قوت روان و، دل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.