مکن سؤال ز هر بی وفا وفای مرا
که غیر وقت چه داند کسی صفای مرا
چه نسبت است دلم را به جسم زار و نزار
که استخوان نکند صید خود همای مرا
غمی ز مرگ چو آتش نداشتم دیشب
که کرد اخگر من گرم داشت جای مرا
چو اهل زرق و ریا دلق من به نیل مزن
بزن به بادهٔ رنگین خم، ردای مرا
اگرچه کشت مرا ناوک نگاه تو لیک
ستان ز لعل لب خویش خونبهای مرا
به زور باده گشا هر گره که هست مرا
به روی آب بزن نقش بوریای مرا
زیاده ده دو سه ساغر ز خود خلاصم کن
به آب و خاک خرابات زن بنای مرا
به آن امید سعیدا شبی به روز آورد
که این غزل برساند به او دعای مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از وفای واقعی و بیوفایی صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که کسی نمیتواند عمق احساسات و وفاهای او را درک کند. او درباره ارتباط دل و جسم سخن میگوید و از غم مرگ نمیگوید، به جز در شب گذشته که احساس آرامش داشته است. شاعر به اهل ریا هشدار میدهد و از شراب به عنوان راهی برای گشایش گرههای زندگیاش یاد میکند. در پایان، آرزوی او این است که این غزل به یک شخص خاص برسد و دعای او را برآورده کند.
هوش مصنوعی: از هر بی وفایی در مورد وفاداری من نپرس، چون هیچکس جز در زمان مخصوص خود نمیداند که من چه صفایی دارم.
هوش مصنوعی: دل من چه ارتباطی با این جسم ضعیف و بیحال دارد، که استخوانهایم نمیتوانند شکار همای مرا (پرندهای آزاد و خوشبخت) کنند.
هوش مصنوعی: دیشب هیچ غمی از مرگ نداشتم، اما آتش درونم به شدت شعلهور بود و داغ و سوز مرگ را درون خودم حس میکردم.
هوش مصنوعی: وقتی که افرادی که به دروغ و تظاهر متکی هستند، دور و برم هستند، به من زخم نزن و سیاهچادر من را نزن، بلکه به شراب رنگین در جام بزن.
هوش مصنوعی: هرچند که نگاه تو باعث آسیب و نابودی من شده است، اما از لبهای سرخ و دلربایت، بهای جانم را بستان.
هوش مصنوعی: به کمک شراب، هر مشکل و دشواری که دارم را برطرف کن و نقشی از بوریای من را بر روی آب ترسیم کن.
هوش مصنوعی: بیشتر از دو یا سه جام بنوش تا از خودم رهایی یابم. با آب و خاک این میخانه، اساس وجودم را بنا کن.
هوش مصنوعی: با امیدی خوش به این فکر هستم که شبی فرارسد که این غزل را به او برساند و دعاهایم را تقدیمش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که ره دهد سوی آن سایه همای مرا
بوصل او که رساند مگر خدای مرا
بظلمت غم هجر از حیات وصلم دور
فغان که خضر رهی نیست رهنمای مرا
سگ توام زکرم جا بکوی خویشم کن
[...]
شکست، نقشِ مرادست بوریای مرا
نسیمِ فتح، قلم میکند لوای مرا
ز بیمِ دوزخ اگر فارغم ز غفلت نیست
که میدهد عملِ من همان سزای مرا
نظر به دانهٔ کس نیست سیرچشمان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.