در خراباتی که راه هستی و پندار نیست
بر لب ما جام می کمتر ز استغفار نیست
لازم حسن فراوان است زلف تابدار
گنج بیرون از [حسابی] چون بود بی مار نیست
پیچ و تاب زلف باشد بر سر دیوانگان
بر سر مجنون هوای پیچش دستار نیست
زاهد ما بسکه از کردار می گوید سخن
چون زبان تیز هرگز بر سر گفتار نیست
ای مسلمانان سعیدا را میاموزید دین
[نامسلمانان]، چو او در حلقهٔ زنار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی تناقضات و محدودیتهای دنیای روحانی و دنیوی میپردازد. او به بیان این نکته میپردازد که در مکانهایی که واقعیات و تفکرات انسانی وجود ندارد، توبه و استغفار معنایی ندارد. زیبایی و جذابیت واقعی به زلفی شبیه است که باید در عالم محسوس прояв شود. شاعر به زاهدان و کسانی که در مورد دین صحبت میکنند، انتقاد میکند و اشاره میکند که آنها فقط در مورد اعمال خود صحبت میکنند، اما عمل واقعی ندارند. در نهایت، شاعر به مسلمانان توصیه میکند که از سعیدا (شخصیتی که به نظرش حکمت و معرفت خاصی دارد) درسهای دینی بیاموزند، زیرا نامسلمانان به اندازه او در جستجوی حقیقت نیستند.
هوش مصنوعی: در جایی که درسته که مسیری برای رسیدن به حقیقت وجود دارد، اما هیچ تصوری از آن نداریم، بر لبان ما کمتر از توبه و عذرخواهی جام می وجود ندارد.
هوش مصنوعی: برای داشتن زیبایی، نیاز به ویژگیهای زیاد و متنوعی است، همچون موهای فر و براق. اما اگر این زیبایی به دور از انتظار باشد، مانند گنجی که بدست نمیآید، ارزش چندانی نخواهد داشت. در واقع، نمیتوان زیبایی را بدون وجود تضادها و سختیها درک کرد.
هوش مصنوعی: پیچ و تاب زلف، جذابیت و زیبایی خاصی دارد که بر روی عاشقان و دیوانگان تأثیر میگذارد، اما مجنون به زیبایی ظاهری علاقهای ندارد و تنها در پی عشق و راستین است.
هوش مصنوعی: زاهد، به خاطر اینکه زیاد درباره رفتارها صحبت میکند، هرگز در مورد موضوعات دیگر و گفتوگوهای گوناگون وارد نمیشود و به این ترتیب، زبانش تیز و انتقادی شده است.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، سعیدا را یاد نگیرید که او جزو مسلمانان واقعی نیست و در دین شما جایی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندرین گیتی به فضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست
تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست
از پی نام بلند و از پی جاه عریض
[...]
جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست
زانکه دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست
بد به سوی بد گراید نیک با نیک آرمد
این مر آن را جفت نی و آن مر این را یار نیست
مرد دانا بدرشید و چرخ نادان بد کنش
[...]
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
روز کوشیدن چو تیغت شیر جان او بار نیست
روز بخشیدن چو کفت ابر گوهر بار نیست
نابریده تیغ تو روز وغا پولاد نیست
نابسوده کف تو روز عطا دینار نیست
در خور گفتار هرکس مر ترا گفتار نیست
[...]
ذوالجلال است آن که در وصف جلالش بار نیست
هرچه خواهد آن کند کاری برو دشوار نیست
ملک او را ابتدا و انتها و عزل نیست
ذات او را آفت و کیفیت و مقدار نیست
آن خداوندی که هست او بینیاز از بندگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.