گنجور

 
سعیدا

تا با تو از آن گوشهٔ ابرو نظری هست

سوز جگر و چشم تر و دردسری هست

تا سر ننهی بی سر و سامان ننشینی

چون کشتی طوفان زده هر دم خطری هست

تا هست در این جسم، ز جان صورت خالی

بر ناصیهٔ من ز مؤثر اثری هست

این هستی موهومهٔ ما شاهد بعد است

پروانه کباب است که تا بال و پری هست

از ناوک آن سخت کمان روی نتابم

چون آینه از سینه سعیدا سپری هست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست

مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست

راز دهنت باز نمود آن لب شیرین

که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست

گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد اگرت بر در جانان گذری هست

بنگر که بر احوال جهانش نظری هست

زنهار بگو کز من دلخسته بیندیش

کاین آه جگر سوختگان را اثری هست

بیمار فراقم من و از خود خبرم نیست

[...]

قاسم انوار

زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟

کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست

مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه

بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست

آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟

[...]

اهلی شیرازی

شمعی که ز سوز دل گرمش خبری هست

زان است که با عاشق خویشش نظری هست

ناصح چه ملامت کنی ام روی نکو بین

جز روی من و روی تو روی دگری هست

گفتی که کباب از جگرت میکنم امشب

[...]

عرفی

گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار

بر بام و در دوست پریشان نظری هست

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه