تا با تو از آن گوشهٔ ابرو نظری هست
سوز جگر و چشم تر و دردسری هست
تا سر ننهی بی سر و سامان ننشینی
چون کشتی طوفان زده هر دم خطری هست
تا هست در این جسم، ز جان صورت خالی
بر ناصیهٔ من ز مؤثر اثری هست
این هستی موهومهٔ ما شاهد بعد است
پروانه کباب است که تا بال و پری هست
از ناوک آن سخت کمان روی نتابم
چون آینه از سینه سعیدا سپری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک عشق و جدایی میپردازد. شاعر در آن به وابستگی عاطفی خود به محبوب اشاره میکند و میگوید تا زمانی که توجه و نگاهی از سوی او وجود دارد، درد و رنج درونی نیز بر او حاکم است. او از ناپایداری و عدم امنیت در زندگیاش سخن میگوید و اینکه وجود او همچون کشتی در طوفان است که هر لحظه در معرض خطر است. همچنین به پوچی وجود بشر اشاره میکند و اینکه عشق واقعی همچون پروانهای است که در آتش عشق کباب میشود. در نهایت، شاعر از تسلیم شدن در برابر شدت احساساتش میگوید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگاه تو از آن گوشهٔ ابرو وجود دارد، من همچنان تحمل سوزش دل، اشک چشم و دردهای خاصی را دارم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بیهدف و بیبرنامهگی زندگی کنی، آرام و بیخبر نخواهی بود. مانند کشتیای که در طوفان دریا قرار دارد، همیشه خطر و تهدیدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در این جسم زندگی میکنم، روح من بدون تأثیر از جهان بیرون در ظاهر من باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: این وجود ناپایدار و غیرواقعی ما به نوعی نشاندهندهای از زمان و تغییرات است؛ مانند پروانهای که تا زمانی که بال و پر دارد، در آتش سوزانده میشود.
هوش مصنوعی: من مانند آینهای هستم که به خاطر یک تیر از کمان زیبا نمیتوانم دور شوم، چون در درونم سدی وجود دارد که مرا محافظت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست
مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست
راز دهنت باز نمود آن لب شیرین
که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست
گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی
[...]
ای باد اگرت بر در جانان گذری هست
بنگر که بر احوال جهانش نظری هست
زنهار بگو کز من دلخسته بیندیش
کاین آه جگر سوختگان را اثری هست
بیمار فراقم من و از خود خبرم نیست
[...]
زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟
کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست
مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه
بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست
آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟
[...]
شمعی که ز سوز دل گرمش خبری هست
زان است که با عاشق خویشش نظری هست
ناصح چه ملامت کنی ام روی نکو بین
جز روی من و روی تو روی دگری هست
گفتی که کباب از جگرت میکنم امشب
[...]
گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار
بر بام و در دوست پریشان نظری هست
منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.