جفاهای نگاهش ظاهر از لب های خندان است
جهان را دوستی امروز از صبحش نمایان است
ز عریانی نباشد دست من زیر بغل دایم
که دست نارسا شرمنده از چاک گریبان است
به شاهد نیست حاجت روز محشر کشتگانت را
که شمشیر تو خون آلود و زخم ما نمایان است
دم عیسی است طالب را سموم وادی ایمن
که جنت کعبه رو را سایهٔ خار مغیلان است
چه حرف است این سعیدا می توان دل کند از آن لب ها
که هم مرجان و هم یاقوت و هم لعل بدخشان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جاذبههای عشق صحبت میکند. نگاه معشوق با وجود لبهای خندان و خوشحال، در واقع پنهانکننده درد و رنج است. شاعر به عریانی و ناتوانی خود در ابراز احساسات اشاره دارد و میگوید که نیازی به شاهد نیست چون زخمهای عاشق بر تنش نمایان است. همچنین به تلخی و زهرهای عشق اشاره میکند و در نهایت سوال میکند که آیا میتوان از جذابیت و زیبایی معشوق دل برداشت، در حالی که آن لبها همچون جواهرات باارزش هستند.
هوش مصنوعی: نگاه او با بیرحمیهایش از لبخندهایش پیداست و محبت او به جهان امروز از صبح روشنش جلوهگر است.
هوش مصنوعی: از ناتوانی من در حمایت دیگران، مانند دست ناتوانی که از لباس پارهاش شرمنده است، به نظر میرسد که نمیتوانم به اندازه کافی کمک کنم و همیشه در حالت ضعف و ناتوانی باقی میمانم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت نیازی به شاهد نیست، زیرا زخمها و آثار خون بر سلاح تو نشاندهنده کشتگانت هستند.
هوش مصنوعی: مردی که در جستجوی حقیقت و روشنی است، در محیطی ناامیدکننده و خطرناک قرار دارد، جایی که حتی بهشت کعبه نیز در مقابل مشکلات و سختیها پوشیده و پنهان شده است.
هوش مصنوعی: سعیدا، چه حرفی میزنی! آیا میتوان از آن لبها که همچون مرجان، یاقوت و لعل بدخشان زیبا هستند، دل کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم آن مجمع البحرین که پر لؤلؤی مرجان است
که دایم در خیال من لب و دندان جانان است
بیا ای طالب معنی! کنون بشنو به گوش جان
بیان از علم القرآن که الحق فضل رحمان است
«لباس سندس» حق را که آمد خلعت حوری
[...]
تو گر پروانهای همچون خلیل آتش گلستان است
که ظاهر آتشست آن شمع و پنهان آب حیوان است
مرا در وادی محنت، غم مردن کجا باشد
در این ره زندگی سخت است ورنه مردن آسان است
کسی کو عیب من کردی چو دید آن تیغ مژگان را
[...]
مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است
برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است
چراغان سینه ام از داغ عشق لاله رویان است
ز دل آهی که می خیزد مرا، دود چراغان است
سرشک آتشین می جوشدم از چشم همچون شمع
درین مکتب پر پروانه طفلان را گلستان است
حصار عافیت جز کنج تنهایی نمی باشد
[...]
طبیب از درد میپرسد من از درمان درد اما
نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمان است
دلیل ناتوانی در طریق عشق بس باشد
بهر گامی که ضعف افکندت از پا کوی جانان است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.