گنجور

 
نسیمی

منم آن مجمع البحرین که پر لؤلؤی مرجان است

که دایم در خیال من لب و دندان جانان است

بیا ای طالب معنی! کنون بشنو به گوش جان

بیان از علم القرآن که الحق فضل رحمان است

«لباس سندس» حق را که آمد خلعت حوری

تو از «مدهامتان» برخوان که بر رخ خط ریحان است

ز «عینان نضاختان» بنوش این شیر چون امی

ز شرح سینه چون دیدی که جاری زان دو پستان است

چو عین سلسبیلی شد روان از خط زیر لب

بخور کاسی دو زان کوثر، علی چون ساقی آن است

درخت منتهی را جا (از آن) در این بهشت آمد

که سی و دو سخن از وی محیط چرخ گردان است

حیات جاودان جاری در این خلد است ز فضل حق

که یک قطره ز جوی او هزاران بحر عمان است

بیاور جام پرباده، الا ای ساقی ساده!

که تا ظاهر کند رمزی علی از حق که پنهان است

چو انس و جن شدند کافر، شدند یأجوج و هم مأجوج

از آن سدی که ذوالقرنین بر ایشان بست ایمان است

زمین بشکافت و شد ظاهر ز حق آن آیت دابه

مریض عشق را دیگر بجز مردن چه درمان است

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اهلی شیرازی

تو گر پروانه‌ای همچون خلیل آتش گلستان است

که ظاهر آتشست آن شمع و پنهان آب حیوان است

مرا در وادی محنت، غم مردن کجا باشد

در این ره زندگی سخت است ورنه مردن آسان است

کسی کو عیب من کردی چو دید آن تیغ مژگان را

[...]

صائب تبریزی

مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است

برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است

سلیم تهرانی

چراغان سینه ام از داغ عشق لاله رویان است

ز دل آهی که می خیزد مرا، دود چراغان است

سرشک آتشین می جوشدم از چشم همچون شمع

درین مکتب پر پروانه طفلان را گلستان است

حصار عافیت جز کنج تنهایی نمی باشد

[...]

سعیدا

جفاهای نگاهش ظاهر از لب های خندان است

جهان را دوستی امروز از صبحش نمایان است

ز عریانی نباشد دست من زیر بغل دایم

که دست نارسا شرمنده از چاک گریبان است

به شاهد نیست حاجت روز محشر کشتگانت را

[...]

نشاط اصفهانی

طبیب از درد می‌پرسد من از درمان درد اما

نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمان است

دلیل ناتوانی در طریق عشق بس باشد

بهر گامی که ضعف افکندت از پا کوی جانان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه