نعمت الوان دنیا مایه دردسرست
خون فاسد در بدن آهن ربای نشترست
شکرستان با وجود حرص باشد شوره زار
با قناعت چشم تنگ مور، تنگ شکرست
صحبت نیکان حجاب زنگ غفلت می شود
ایمن است از سبز گشتن آب تا در گوهرست
بر دل روشن نباشد از سیه بختی غبار
آب حیوان اخگر دل زنده را خاکسترست
چشم ما را شد رگ خواب گران، موی سفید
بادبان بر کشتی دریایی ما لنگرست
آنچه در مینا مرا باقی است از صهبای عمر
خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست
علم رسمی می کند دلهای روشن را سیاه
دیده آیینه را خواب پریشان جوهرست
شد ید بیضا ز دامنگیری شب، دست صبح
دست کوتاه تو از غفلت همان زیر سرست
نیست شاه آن کس که دارد گنج گوهر بی شمار
هر که را سد رمق هست از جهان، اسکندرست
از می لعلی شود کان بدخشان سینه اش
چون سبو دست طلب آن را که در زیر سرست
روی در خلق است و بر زر پشت، صائب سکه را
آنچنان پشتی به چندین وجه از رو بهترست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نکات مختلفی درباره دنیا و نعمتهای آن اشاره دارد. شاعر بیان میکند که نعمتهای دنیا ممکن است منجر به دردسر شوند و لذتها خود میتوانند بر درد و رنج بیفزایند. با اشاره به قناعت و راضی بودن به کم، به پیوند آن با زندگی سعادتمندانه و آرامش خاطر پرداخته میشود. همچنین بر اهمیت صحبت با نیکان و دوری از غفلت تأکید شده است. شاعر از تحولات طبیعی و تأثیرات آنها بر زندگی انسان سخن میگوید و ضمن اشاره به بیثمری علم رسمی و جاهطلبی، به ارزشهای اخلاقی و درونی زندگی میپردازد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که ثروت و دارایی واقعی در انس با روح و دل است، نه در داشتن جواهرات و دنیا.
هوش مصنوعی: نعمتهای گوناگون دنیا میتواند باعث ایجاد مشکلات و دردسرها شود، مانند خونی که در بدن وجود دارد و تنها آهنربای تیز و برندهای است که به درد میخورد.
هوش مصنوعی: محل شکر و نعمت، جایی است که مردم با حرص و آز زندگی میکنند، اما جایی که افراد قناعت و رضایت داشته باشند، حتی اگر کم باشد، بهشت واقعی است. برای مثال، مورچهای که قانع و اندکی از شکر را میخواهد، در حقیقت زندگی بهتری دارد تا کسانی که در دنیایی پر از حرص و تمایلات اند.
هوش مصنوعی: سخنان نیکان ما را از غفلت و خوابآلودگی دور میکند. این سخنان مانند آب زلالی هستند که اگر به درون دریاچهای گرانبها بریزیم، آن را به حالت سبز و سرزنده در نمیآورد.
هوش مصنوعی: دل روشن تنها از سیاهبختی چیزی نمیفهمد. آتش زنده در دل مانند خاکستر است و در واقع، زنده بودن دل به دست غبار آبی که از تیرگی زندگی میآید، پنهان میشود.
هوش مصنوعی: چشم ما به خواب عمیق و سنگینی فرو رفته است، و موی سپید مانند بادبان بر کشتی زندگی ما، در واقع همان لنگر است که ما را به زمین و حقیقت وصل میکند.
هوش مصنوعی: آنچه از زندگی برای من باقی مانده، میگوید که نوشیدن خمر عمر، تنها باعث شده که زخمهای دل را احساس کنم و ادامهاش تنها دردسر و مشکل به همراه داشته است.
هوش مصنوعی: آگاهی و دانش رسمی میتواند دلهای پاک و روشن را تیره و تار کند، مانند اینکه در آینهای که خواب و خیال در آن است، واقعیت و جوهر اصلی دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: دست صبح که به روشنایی و آگاهی میرسد، از غفلت تو که در تاریکی شب گرفتار هستی، به کمبودها و کاستیهای تو اشاره میکند. روشنایی به سمت تو میآید، اما تو در بیتوجهی و خواب هستی.
هوش مصنوعی: آن کسی که دارای ثروت و گنجینههای بسیار است، شاه واقعی نیست. هر کس که توانایی و قدرت کافی برای زندگی در این دنیا را داشته باشد، میتواند مانند اسکندر بزرگ باشد.
هوش مصنوعی: از شراب لعل، که در محلی مانند بدخشان قرار دارد، به دست میآید. سینهاش مانند سبویی است که همیشه در جستجوی این میباشد و در زیر سر کسی است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و جذابیت ظاهری افراد بیشتر از ارزش واقعی آنهاست. به عبارتی، ظاهر زیبا و جذابیتی که در چشم دیگران میآید، گاهی از کیفیت و ارزش درونی فرد بالاتر است. بنابراین، داشتن یک ظاهر دلنشین، میتواند باعث جلب توجه و احترام بیشتری نسبت به فرد شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
[...]
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل
تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن
هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست
[...]
دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی
سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی
[...]
پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست
دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست
لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست
زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود
روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست
گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.