چهره را صیقلی از آتشِ می ساختهای
خبر از خویش نداری که چه پرداختهای
ای بسا خانهٔ تقوی که رسیدهست به آب
تا ز منزل عرقآلود برون تاختهای
در سرِ کوی تو چندان که نظر کار کند
دل و دین است که بر یکدگر انداختهای
مگر از آب کنی آینه دیگر، ورنه
هیچ آیینه نماندهست که نگداختهای
چون ز حالِ دلِ صاحبنظرانی غافل؟
تو که در آینه با خویش نظر باختهای
تو که از ناز به عشاق نمیپردازی
صد هزار آینه هر سوی چه پرداختهای؟
نیست یک سرو درین باغ به رعناییِ تو
بس که گردن به تماشای خود افراختهای
آتشی را که ازان طور به زنهار آید
در دلِ صائبِ خونینجگر انداختهای
برخوری چون رهی از ساغرِ معنی صائب
که درین تازهغزل شیشه تهی ساختهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مشکل خودآگاهی و ظاهری بودن انسانها میپردازد. شاعر با کنایه به اشاره به تلاش برای زیبا ساختن چهره و اهمیت ظاهری، نشان میدهد که فرد شاید از حقیقت درونی خود غافل است. او به جلوه فریبندهای که در آینه میبیند اشاره میکند و میگوید که به جای توجه به عمق وجود خود، تنها به زیباییهای ظاهری میپردازد. در نهایت، شاعر از بھم زدن و عدم توجه به واقعیات درونی سخن میگوید و نشان میدهد که اگرچه ممکن است به خود ببالیم، اما حقیقت درونیمان همچنان در غفلت باقی مانده است.
هوش مصنوعی: چهرهات را با آتش و شراب به زیبایی درآوردهای، اما خبر نداری که نتیجه این کار چه چیزیست و چه تغییراتی در تو به وجود آمده.
هوش مصنوعی: بسیاری از خانههای پرهیزکاری وجود دارد که به آب رسیدهاند، در حالی که تو از خانهای پر از عرق و رنج به بیرون رفتهای.
هوش مصنوعی: در خیابان تو، هر چقدر هم که چشمم به اطراف بچرخد، دل و ایمان من درگیر تو شدهاند و تو آنها را به هم پیوند زدهای.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند آینهای تازه و بدون لکه و کثیفی بسازی، باید از آب استفاده کنی تا آن را تمیز کنی. در غیر این صورت، هیچ آینهای باقی نمیماند که بتوانی آن را از آلودگی پاک کنی.
هوش مصنوعی: چرا از وضعیت دل افرادی که دیدگاه خاصی دارند بیخبر هستی؟ تو که خودت در آینه به خود نگاه میکنی و خود را گم کردهای.
هوش مصنوعی: تو که به عشقورزان توجهی نداری، چرا با هزاران آینه به خودت مینگری؟
هوش مصنوعی: در این باغ هیچ سرو و درختی به زیبایی تو وجود ندارد، زیرا تو خود را با افتخار و زیبایی به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: آتش و شعلهای را که به این شکل به شما هشدار داده است، در دلِ صائب، که دلی غمگین و پرخون دارد، روشن کردهای.
هوش مصنوعی: با نوشیدن معنا و مفهوم، باید توجه کنی که در این غزل جدید، تو ظرفی خالی و بدون محتوا ساختهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای
من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداختهای
چند شبها به غم روی تو روز آوردم
[...]
جز غم عشق بهر چیز که در ساختهای
حیف و صد حیف از آن عمر که در باختهای
سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای
ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای
ای نفس مایه درین عرصه چه پرداختهای
نقد فرصت همه رنگست و تو در باختهای
صفحه آتش زدهای ناز چراغان چه بلاست
تا به فهم پر طاووس رسی فاختهای
کاش از آینه کس گرد سراغت یابد
[...]
ای که با اهل هوس نرد وفا باختهای
منم آن مهره که در ششدرم انداختهای
محفلافروز جهانی تو که داری چون شمع
رخ افروختهای و قد افراختهای
یکره ار جلوه کند سرو تو در باغ وگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.