ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی
الف را هیچ حرفی برنمی آرد ز رعنایی
نمی گردد حجاب بحر وحدت موجه کثرت
نمی آرد برون سی پاره مصحف را ز یکتایی
حجاب نور وحدت عالم اسباب می گردد
شود محجوب اگر در پرده های چشم بینایی
مکن از چشم بد اندیشه کز شرم عذار تو
نمی بیند به غیر از پشت پای خود تماشایی
که را می گشت در خاطر کز آن آرام بخش جان
مرا بازیچه صرصر شود کوه شکیبایی؟
غزالان را ز وحشت باز می دارد تماشایش
چو مجنون هر که را سودای لیلی کرد صحرایی
ز فیض گوشه گیری قطره ناچیز گوهر شد
قدم بیرون منه تا ممکن است از کنج تنهایی
به اندک فرصتی طی می شود عمر گرانخوابان
که سنگینی کند سیلاب را افزون سبکپایی
به کوشش باز نتوان کرد از سر تیره بختی را
نگردد محو خط سرنوشت از جبهه فرسایی
زبان تیغ را سنگ فسان در جوهر افزاید
نمی گردد مرا گوش گران مانع ز گویایی
ز گلچین نیست پروا چهره گلرنگ جانان را
که حسن این گلستان می برد از دست گیرایی
سپرداری کن از مهر خموشی زندگانی را
که عمر شمع را کوتاه سازد بادپیمایی
که دارد یاد حسن عالم آرایی چنین صائب؟
که می بیند به هر جانب که رو آرد تماشایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و یکتایی جانان میپردازد و بیان میکند که وجود زیباییهای ظاهری نمیتواند از وحدت و یکتایی اصلی بکاهد. شاعر از حجابهای بینایی و پندارهای نادرست سخن میگوید که مانع دیدن حقیقت میشوند. همچنین، به تأمل در تنهایی و خویشتنداری اشاره دارد و بهنوعی خردمندی در زندگی را توصیه میکند. او یادآور میشود که عمر انسان کوتاه است و باید از لحظات استفاده کرد و از عشق و زیباییهای زندگی غفلت نکرد. با اشاره به تضادهای زندگی، شاعر بر این نکته تأکید میکند که زیبایی واقعی در خود درون و حقیقت وجود دارد و باید آن را شناخت.
هوش مصنوعی: از زیباییهای معشوق، قامت جانان نشاندهندهی یکتایی اوست و هیچ حرفی از زیباییاش نمیتواند حرفی بزند یا آن را توصیف کند.
هوش مصنوعی: حجاب یا پوشش دریاى وحدت، نمیتواند به تنهایی وجود کثرت را نمایش دهد. از یکتایی، نمیتوان شصت تکه از کتاب (مصحف) را بیرون آورد.
هوش مصنوعی: نور واحدی که همه چیز را به هم پیوند میدهد، وقتی که پردههای نادانی و غفلت بر چشم بینش ما بیفتد، پوشیده و پنهان میشود.
هوش مصنوعی: نگران چشم بد نباش؛ زیرا شرم حیا و زیبایی چهرهات باعث میشود که جز پشت پای خودش چیزی نبیند و نتواند به تو نگاه کند.
هوش مصنوعی: آن کس که در ذهن من میچرخد، کسی است که میتواند به جان من آرامش ببخشد و در عین حال، مانند طوفانی باشد که کوه صبر را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: غزالان از تماشای او میترسند، زیرا او همچون مجنون، به شدت به لیلی علاقهمند است و این عشق او را در صحرایی سرگردان کرده است.
هوش مصنوعی: از نعمت گوشهنشینی، حتی یک قطره ناچیز تبدیل به جواهر ارزشمندی میشود. پس از منطقه تنهاییام بیرون نرو، تا آنجا که ممکن است.
هوش مصنوعی: در زندگی، زمان زیادی برای افرادی که خواب آلود و بیتوجه هستند، نمیماند و با کمترین فرصت، عمر آنها به پایان میرسد. این موضوع به این معناست که اگر فردی بیتحرک و سبکسر باشد، مشکلات بیشتری به سراغش میآید و بار سنگینی بر دوشش تحمیل میشود.
هوش مصنوعی: با تلاش هم نمیتوان از سر بدشانسی رهایی یافت؛ سرنوشت هرگز از چهره فرسوده و خسته محو نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی زبان مانند تیغ تیز میشود، سنگ فسان (یعنی مشکلات و سختیها) در عمق وجودم افزوده میشود. اما گوشهای سنگین و بیاعتنا نمیگذارند که سخنانم را بیان کنم.
هوش مصنوعی: نگران زیبایی چهره محبوب نیست، چرا که زیبایی این گلستان از دست جذابیتش میکاهد.
هوش مصنوعی: زندگی را با محبت و سکوت نظارت کن، زیرا طوفانها عمر شمع را کوتاه میکنند.
هوش مصنوعی: چه کسی است که زیباییهای حسن و جذابیت را به این شکل درک کند؟ زیرا هر جا که نگاه میکند، جلوهای زیبا و دیدنی میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.