مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو
در جبهه ستاره من این فروغ نیست
یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟
طومار شکوه را نکنم طی به حرف و صوت
تا همچو زلف سرنگذارم به پای تو
پیمانه ای که دست تو باشد در آن میان
گر زهر قاتل است بنوشم برای تو
هر چند می کشد ز درازی به روی خاک
دست که می رسد به دو زلف رسای تو؟
آب خضر ز چشمه سوزن روان شود
آید چو در حدیث لب جانفزای تو
شرم تو گفتم از خط شبرنگ کم شود
یک پرده هم فزود ز خط بر حیای تو
بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو
شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو
دایم به روی دست دعا جلوه می کنی
هرگز ندیده است کسی نقش پای تو
هرگز ز ناز اگر چه به دنبال ننگری
افتاده اند هر دو جهان در قفای تو
بسیار در لطافت دل سعی می کنی
از پرده دل است همانا قبای تو
بیگانه وار می نگری در مثال خویش
من چون کنم به این دل دیرآشنای تو؟
فارغ بود ز جلوه رنگین نوبهار
هر کس که چید گل ز خزان حنای تو
خط هم دمید و گوش نکردی به حرف من
داد مرا مگر ز تو گیرد خدای تو
گر بشنوی ازو دو سه حرفی چه می شود؟
صائب چها شنید ز مردم برای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و درد قلبی شاعر اشاره دارد که به خاطر جفای معشوقش رنج میکشد. شاعر احساس میکند که از وفای معشوق ناامید شده و دچار عذاب است. او از مینوشی سخن میگوید که اگرچه کشنده باشد، به خاطر معشوقش آن را مینوشد. همچنین، شاعر از زیبایی و شکوه معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش میگوید و اینکه حتی آماده است برای عشقش بمیرد. در نهایت، او به درک عمیق عشق و تنهاییاش اشاره میکند و این موضوع را با زیبایی و اندوهی غمانگیز توأم کرده است. این شعر به خوبی احساسات عاشقانه و درد ناشی از جدایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: نپسند که با دلی پر از درد و ناراحتی، از بدیهای تو بگذرایم و آن وعدههایی که به خاطر وفای تو به خود دوختهام را نادیده بگیرم.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، ستاره من این نور و درخشش نیست. ای خداوند، چه بر سر تقدیر من آمده که به عشق تو گرفتار شدم؟
هوش مصنوعی: من سخنان زیبا و بلند را به زبان نیاورم، تا مانند زلفی دراز و خوش حالت، به پای تو بیفکنم.
هوش مصنوعی: اگر پیمانهای که در دست توست حتی زهر کشنده باشد، من آن را برای تو مینوشم.
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر فراق تو، زمان طولانی و سختی را سپری میکنم و به آرامی بر روی زمین دست میکشم، اما در نهایت تنها به موهای زیبای تو میاندیشم.
هوش مصنوعی: آب خضر از چشمهای کوچک و باریک جاری میشود و زمانی که به گفتوگو و لبهای جانافزای تو میرسد، میآید.
هوش مصنوعی: اگر از شرم تو کم شود، خط شبرنگی که میتواند نشاندهندهی زیباییات باشد، فقط یک پرده بیشتر نخواهد شد. این به معنای آن است که با وجود شرم و حیا، زیبایی تو همچنان درخشان و دلنشین است.
هوش مصنوعی: در جهان کسی مثل تو وجود ندارد که به محبت بیگانگان توجه کند؛ چه بیچاره است آن عاشق که دلش میخواهد با تو آشنا شود.
هوش مصنوعی: من از مرگ خود خوشحالم چون برای تو از بین میروم و از زندگی نیز راضی هستم چون میخواهم به خاطر تو بمیرم.
هوش مصنوعی: تو همیشه بر روی دستان دعا ظاهر میشوی، اما هیچکس هرگز ردپای تو را ندیده است.
هوش مصنوعی: هرگز نگران نباش، حتی اگر از تو دور شدهاند، همه چیز در دنیا به دنبال تو میچرخد و تحت تأثیر توست.
هوش مصنوعی: تو تمام تلاش خود را میکنی تا دل را لطیف و نرم نگهداری، اما باید بدانی که آنچه درون دل توست، همان لباس و ظاهری است که نشاندهنده روح و شخصیت تو میباشد.
هوش مصنوعی: به طرز بیگانه و دور از دل، به من که شبیه خودت هستم نگاه میکنی. من چگونه میتوانم با دل بیخبر و دیرآشنای تو ارتباط برقرار کنم؟
هوش مصنوعی: هر کسی که زیباییهای بهار را کنار گذاشته و از گلهای پاییز خوشش آمده باشد، از جلوهی رنگین بهار بینیاز است.
هوش مصنوعی: صدای خط به گوش تو نرسید و به سخنان من توجه نکردی، گویی خدا تو را از من دور کرده است.
هوش مصنوعی: اگر از او چند کلمه بشنوی، چه تغییراتی در تو ایجاد میشود؟ صائب چه چیزهایی از مردم برای تو شنیده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.