گنجور

 
صائب

چون ز می افروختی آن عارضِ پر نور را

داغِ بی‌تابی چراغان کرد کوهِ طور را

از سرِ پر شور ما ای عقل ناقص در‌گذر

پاسبانی نیست حاجت خانهٔ زنبور را

بر گلِ رخسار او آن خالِ دلکش را ببین

بر کفِ دستِ سلیمان گر ندیدی مور را

بلبلِ بی‌شرم گرمِ ناله بیجا گشته است

عاشقِ خاموش باید غنچهٔ مستور را

ای خطِ بی‌رحم، دست از دانهٔ خالش بدار

از نظر پنهان مکن، دلخوش کن صد مور را

پیش ازین خالش چنین بی‌رحم و سنگین‌دل نبود

خط مشکین کرد خاک‌آلود این زنبور را

درد را با دردمندان التفاتِ دیگرست

با سرِ بندست پیوندِ دگر ساطور را

هر متاعی را خریداری است صائب در جهان

بهرِ زخمِ عاشقان دارد قیامت شور را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۶۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب

عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را

در حریمِ سینه افروزد چراغِ طور را

حیرتی دارم که با این نشأه سرشارِ عشق

دار چون بر دوشِ خود دارد سرِ منصور را

چند از هر کوکبی نیشی به چشمِ من خورد؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
اسیر شهرستانی

بسکه بر هم زد ز ترکش خانه زنبور را

کرد چون مژگان به چشمم ظلمتستان نور را

کشتزار بی نیازی را غباری حاصل است

خرمن آید در نظر نقش پی ما مور را

غنی کشمیری

میکند ویران تمول خانهٔ معمور را

انگبین سیلاب باشد خانهٔ زنبور را

چون بر آرد دست چرخ از آستین انقلاب

کاسهٔ دریوزه سازد چینی فغفور را

جویای تبریزی

می نماید در شب تاریک راه دور را

چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را

رستمی، تا چون کمان حلقه بر خود غالبی

می کند گردآوری برگشتن از خود زور را

در پناه عجز ایمن گشتم از جور سپهر

[...]

بیدل دهلوی

شوق اگر بی‌پرده سازد حسرت مستور را

عرضِ یک‌ خمیازه صحرا می‌کند مخمور را

درد دل در پردهٔ محویتم خون می‌خورد

از تحیر خشک‌بندی‌ کرده‌ام ناسور را

چاره‌سازان در صلاح کار خود بی‌چاره‌اند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه