شوق اگر بیپرده سازد حسرت مستور را
عرضِ یک خمیازه صحرا میکند مخمور را
درد دل در پردهٔ محویتم خون میخورد
از تحیر خشکبندی کردهام ناسور را
چارهسازان در صلاح کار خود بیچارهاند
به نسازد موم زخمِ خانهٔ زنبور را
ما ضعیفان را ملایمطینتی دام بلاست
مشکل است از روی خاکستر گذشتن مور را
زندگانی شیوهٔ عجز است باید پیش برد
نیست سر دزدیدن از پشت دوتا مزدور را
عشرتیگر نیست میباید به کُلفَت ساختن
دُرد هم صاف است بهر سرخوشی مخمور را
غفلت سرشار مستغنیست از اسباب جهل
خواب گو مژگان نبندد دیدههای کور را
در نظر داریم مرگ و از امل فارغ نهایم
پیش پا دیدن نشد مانع خیال دور را
اعتبار درد عشق از وصل برهم میخورد
زنگ باشد التیامْ آیینهٔ ناسور را
زندگی وحشیست از ضبط نفَس غافل مباش
بویْ آرامیده دارد در قفس کافور را
در تنعم ذکر احسانها بلندآوازه نیست
چینی خالی مگر یادی کند فغفور را
بیدل از اندیشهٔ اوهامِ باطل سوختم
بر سر داغم فشان خاکستر منصور را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی احساسات و دردهای عمیق انسانی میپردازد. او میگوید که شوق و اشتیاق میتواند به حسرت تبدیل شود و درد دل آدمی در خاموشی و محنت خود را میخورد. شاعر از بیچارهگی چارهسازان سخن میگوید و به ضعف و آسیبپذیری انسان در برابر بلاها اشاره میکند. زندگی را به عنوان مسیری پر از عجز و اندوه معرفی کرده و یادآور میشود که غفلت و بیتوجهی به مسائل مهم انسان را دچار جهل میکند. همچنین به تأمل در مرگ و دوری از امید میپردازد و در نهایت بیان میکند که زندگی وحشی است و باید از غفلت دوری کرد. شاعر در انتها از درد عشق و ناکامیهای خود سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر عشق بیتوجهی و پردهپوشی را کنار بگذارد، حسرتهای پنهان را به نمایش میگذارد و شوقی عمیق را به وجود میآورد که مانند یک خمیازه در فضای وسیع و آزاد، انسان را مست و شگفتزده میکند.
هوش مصنوعی: درد و دل خود را در سکوت و پردهای پنهان کردهام، و این درد همچون زخم کهنهای در وجودم حسرت میخورد و مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: کسانی که در کار حل مشکلات خود چارهسازی میکنند، خود در موقعیتی بیچاره قرار دارند. به این معنا که نمیتوانند به درستی زخم و آسیبهای ایجاد شده را ترمیم کنند، مانند موم که نمیتواند زخم کند و آسیبهای خانهٔ زنبور را به درستی برطرف کند.
هوش مصنوعی: ما افرادی که ضعیف هستیم، به راحتی تحت تأثیر مشکلات قرار میگیریم. عبور از موانع دشوار برای ما مانند گذشتن از روی خاکستر داغ است، شبیه به تلاش یک مورچه برای حرکت در چنین شرایطی.
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای است که نشاندهنده ناتوانی انسانهاست و باید در این مسیر پیش برویم. نمیتوان به راحتی از مشکلات و چالشها فرار کرد و انتظار نتیجهای خوب داشت.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی خوشی و لذتی وجود نداشته باشد، باید به پرستش و دلباختگی مشغول شد؛ زیرا حتی نوشیدنی هم برای به دست آوردن خوشی و سرخوشی خالی است.
هوش مصنوعی: بیخبری و غفلت نیازی به وسایل جهل ندارد؛ به خواب رفتن کسی که نمیبیند، کارآیی ندارد و چشمان کور به خواب نمیروند.
هوش مصنوعی: ما به مرگ فکر میکنیم و از زندگی غافل نیستیم. در جلوی رویمان چیزی نمیبینیم که مانع از خیالپردازی و دوراندیشیمان شود.
هوش مصنوعی: درد عشق زمانی که معشوق به ما نزدیک میشود، ارزشش از بین میرود. مانند این است که زنگار روی یک آئینهٔ شکسته، بهواسطهٔ بهبود زخم از بین میرود.
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک موجود وحشی است، پس همیشه هوشیار باش و مراقب نفَسهای خود باش. بوی خوشی در فضای بستهای وجود دارد که شبیه کافور است.
هوش مصنوعی: در زندگی مرفه، یادآوری خوبیها و احسانها چندان اهمیت ندارد، مانند ظرف خالی که تنها زمانی مورد توجه قرار میگیرد که یاد شخصی خاص به میان آید.
هوش مصنوعی: من از تفکرات و خیالات بیاساس سوزانده شدهام و بر روی زخمهایم خاکستر منصور را میپاشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را
در حریمِ سینه افروزد چراغِ طور را
حیرتی دارم که با این نشأه سرشارِ عشق
دار چون بر دوشِ خود دارد سرِ منصور را
چند از هر کوکبی نیشی به چشمِ من خورد؟
[...]
بسکه بر هم زد ز ترکش خانه زنبور را
کرد چون مژگان به چشمم ظلمتستان نور را
کشتزار بی نیازی را غباری حاصل است
خرمن آید در نظر نقش پی ما مور را
می نماید در شب تاریک راه دور را
چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را
رستمی، تا چون کمان حلقه بر خود غالبی
می کند گردآوری برگشتن از خود زور را
در پناه عجز ایمن گشتم از جور سپهر
[...]
عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
ازگداز دل دهد روغن چراغ طور را
عشق چونگرم طلب سازد سر پرشور را
شعلهٔ افسرده پندارد چراغ طور را
بینیازی، بسکه مشتاق لقای عجز بود
[...]
میرساند از ره ظلمت به منزل مور را
آنکه پنهان در دل هر ذره دارد نور را
وادی عشق است و اول ترک هستی گفتهام
کردهام بر خویشتن نزدیک راه دور را
به نگردد از رفوکاری جراحتهای دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.