گنجور

 
صائب تبریزی

ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟

بریده ام ز جهان، با ثمر چه کار مرا؟

درین جهان به مرادی کز آن جهان طلبند

رسیده ام، به جهان دگر چه کار مرا؟

چو خاک شد شکرستان به مور قانع من

به تنگ گیری شهد و شکر چه کار مرا؟

بود ز گریه خود فتح باب من چون تاک

به ابرهای پریشان سفر چه کار مرا؟

خوشم چو غنچه پیکان به کار بسته خود

به انتظار نسیم سحر چه کار مرا؟

چو هست باده بی دردسر مر از خون

به جام باده پر دردسر چه کار مرا؟

کمال آینه ساده است حیرانی

به حرف بی اثر و با اثر چه کار مرا؟

چنین که سنگ ملامت گرفت اطرافم

دگر چو کبک به کوه و کمر چه کار مرا؟

علاج رخنه ملک است کار پادشهان

به رخنه دل و چاک جگر چه کار مرا؟

بس است عرفی، همداستان من صائب

به نغمه سنجی مرغ سحر چه کار مرا؟

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۲۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا

من و چو کوه شبی، با سحر چه کار مرا

من آستان تو بوسم، حدیث لب نکنم

چو من به خاک خوشم، با شکر چه کار مرا

نبینم آن لب خندان ز بیم جان یک ره

[...]

نظیری نیشابوری

نشسته در ظلمم با قمر چه کار مرا

چراغ تیره شبم با سحر چه کار مرا

مسیح وار کند سیر بر فلک روحم

به این طلسم فروبسته در چه کار مرا

چو ذره محرم جاوید آفتاب شدم

[...]

عرفی

به زهر تشنه لبم با شکر چه کار مرا

دراز باد شبم با سحر چه کار مرا

مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال

به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا

ز بهر کاوش دل اهل درد نیش طلب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه