گنجور

 
عرفی

به زهر تشنه لبم با شکر چه کار مرا

دراز باد شبم با سحر چه کار مرا

مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال

به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا

ز بهر کاوش دل اهل درد نیش طلب

من و نگاه تو، با نیشتر چه کار مرا

مرا فریب دهد ناله ای و به غم گوید

ز من ترانه شنو با اثر چه کار مرا

ز ناز شربت کوثر نمی چشیدم، آه

به آتش دل داغ جگر چه کار مرا

من و شکستن افغان به سینه در شب غم

به نغمه سنجی مرغ سحر چه کار مرا

چرا ز غرفی جانباز سر نمی طلبی

فدای تیغ تو جانم، به سر چه کار مرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا

من و چو کوه شبی، با سحر چه کار مرا

من آستان تو بوسم، حدیث لب نکنم

چو من به خاک خوشم، با شکر چه کار مرا

نبینم آن لب خندان ز بیم جان یک ره

[...]

نظیری نیشابوری

نشسته در ظلمم با قمر چه کار مرا

چراغ تیره شبم با سحر چه کار مرا

مسیح وار کند سیر بر فلک روحم

به این طلسم فروبسته در چه کار مرا

چو ذره محرم جاوید آفتاب شدم

[...]

صائب تبریزی

ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟

بریده ام ز جهان، با ثمر چه کار مرا؟

درین جهان به مرادی کز آن جهان طلبند

رسیده ام، به جهان دگر چه کار مرا؟

چو خاک شد شکرستان به مور قانع من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه