گنجور

 
صائب تبریزی

اهل معنی گرچه خاموشند از تحسین من

غوطه در خون می زنند از معنی رنگین من

سکته بی دردی از خواب عدم سنگین ترست

ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من

در جگرگاه نواسنجان این بستانسرا

تیغها خوابیده از هر مصرع رنگین من

از ید بیضای کلک من جهانی روشن است

گر به ظاهر نیست شمعی بر سر بالین من

مایه دار معنیم، دعوی نمی دانم که چیست

خودفروشی نیست چون بی مایگان آیین من

دیده یوسف شناس از خود بود منت پذیر

می کند تحسین خود، هر کس کند تحسین من

صور محشر پاره سازد گر گلوی خویش را

برنمی گردد صدا از کوه با تمکین من

نیست از منع تماشایی پر از گل گلشنم

دست و پا از جوش گل گم می کند گلچین من

شهد گفتار مرا صائب قوام دیگرست

خامه ها را کرد بی شق معنی شیرین من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سید حسن غزنوی

دوستان را من زره پنداشتم بودند هم

لیک بهر دشمنان جاهل بی‌دین من

راست خواهی تیرشان پنداشتم در راستی

همچنان بودند لیکن در دل غمگین من

گفت هرکس که نکوعهدان دلی دارند پاک

[...]

سعدی

ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من

آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من

سوزناک افتاده چون پروانه‌ام در پای تو

خود نمی‌سوزد دلت چون شمع بر بالین من

تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب

[...]

جهان ملک خاتون

تا به کی در پا کشد زلفت دل مسکین من

رحمتی بر حال ما کن ای مه و پروین من

چون من از دنیا و عقبا مهر تو بگزیده ام

نور چشمم از چه رو رفتی چنین در کین من

رویم از درد فراقت زرد و اشک دیده سرخ

[...]

بیدل دهلوی

تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من

همچو اخگر پنبه بیرون ریخت از بالین من

بیخودی را رونق بزم حضورم‌ کرده‌اند

رنگهای رفته می‌بندد چو شمع آیین من

گرد رفتارت پری افشاند در چشم ترم

[...]

فروغی بسطامی

وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من

تلخ شد کام حسود از مردن شیرین من

او پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا

من به فکر مهر او، او در خیال کین من

دلبری رسم وی و عاشق کشی قانون وی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه