گنجور

 
صائب

عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را

در حریمِ سینه افروزد چراغِ طور را

حیرتی دارم که با این نشأه سرشارِ عشق

دار چون بر دوشِ خود دارد سرِ منصور را

چند از هر کوکبی نیشی به چشمِ من خورد؟

وقت شد کآتش زنم این خانهٔ زنبور را

ای مسیحا از علاجم دست کوته‌کن که نیست

صندلی از لای خُم بهتر سَرِ مخمور را

چون ز دل آمد غبارِ خطِ مشکینِ ترا؟

کز نظر پنهان کند دلخوش‌کنِ صد مور را

 
 
 
گلها برای اندروید
غزل شمارهٔ ۶۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب

نیست از سنگِ ملامت غم سرِ پر شور را

کس نترسانده است از رطلِ گران مخمور را

ما به داغِ خود خوشیم ای صبح دست از ما بدار

صرفِ داغِ مُهر کن این مرهمِ کافور را

چرخِ عاجز‌کُش چرا در خاک و خونم می‌کشد؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
اسیر شهرستانی

بسکه بر هم زد ز ترکش خانه زنبور را

کرد چون مژگان به چشمم ظلمتستان نور را

کشتزار بی نیازی را غباری حاصل است

خرمن آید در نظر نقش پی ما مور را

غنی کشمیری

میکند ویران تمول خانهٔ معمور را

انگبین سیلاب باشد خانهٔ زنبور را

چون بر آرد دست چرخ از آستین انقلاب

کاسهٔ دریوزه سازد چینی فغفور را

جویای تبریزی

می نماید در شب تاریک راه دور را

چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را

رستمی، تا چون کمان حلقه بر خود غالبی

می کند گردآوری برگشتن از خود زور را

در پناه عجز ایمن گشتم از جور سپهر

[...]

بیدل دهلوی

شوق اگر بی‌پرده سازد حسرت مستور را

عرضِ یک‌ خمیازه صحرا می‌کند مخمور را

درد دل در پردهٔ محویتم خون می‌خورد

از تحیر خشک‌بندی‌ کرده‌ام ناسور را

چاره‌سازان در صلاح کار خود بی‌چاره‌اند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه