آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم
از آب همین گریه تلخی است به جویم
حاشا که پر از می نکند پیر خرابات
روزی که شود خالی ازین مغز کدویم
چون صفحه مسطر زده آید به نظرها
از سیلی بیرحمی اخوان بر رویم
از دایره عشق تو بیرون ننهم پای
گر مه کند از هاله خود طوق گلویم
چون صبح گذشته است ازان چاک دل من
کز رشته تدبیر توان کرد رفویم
آن سوخته جانم که اگر چون شرر از خلق
در سنگ گریزم بتوان یافت به بویم
صائب به دلم باد مرادی نوزیده است
چون غنچه ازان روز که دلبسته اویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم
در بحر غم عشق که پایاب ندارد
غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم
در دامن پاک تو نشاید که زنم دست
[...]
وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم
چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم
آن به که نگویم به کس این راز نهانی
تا خلق ندانند که من عاشق اویم
تا زلف چو چوگان توام می برد از راه
[...]
یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه
دانی تو همه حال دل من چه بگویم
محتاج به تکرار نباشد غم دل را
[...]
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
تا خاک صفت معتکف آن سر کویم
بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم
از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.