گنجور

 
صائب تبریزی

جدا ز دولت وصلش به گریه ام مشغول

به سبحه است سر و کار عامل معزول

به آب تا نرساند روان نمی‌گردد

به خانه‌ای که کند قهرمان عشق نزول

سپهر دشمن جان‌های آرزومندست

که بر بخیل گران است میهمان فضول

تمام سجده سهوست طاعتی که مراست

مگر به قبله ابروی او شود مقبول

نظر سیاه نسازد به کام هر دو جهان

ز گرد راه تو هر دیده‌ای که شد مکحول

تلاش کام تو را زیر چرخ زیبنده است

به صید ماهی اگر غرقه می‌شود مشغول

مرا ز پست و بلند سپهر باکی نیست

به یک قرار بود مهر در طلوع و افول

بود چو سنگ فلاخن همیشه سرگردان

سبکسری که ز میزان عدل کرد عدول

مراست گوشه دل خوشتر از چمن صائب

که زیر بال بود گلستان مرغ ملول

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

عزیز کرد مرا باز در محل قبول

ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول

چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار

شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول

چو در ستایش او لفظ من مکرر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول

دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول

ادیب صابر

زنفس او به لطافت همی رسند نفوس

ز عقل او متحیر همی شوند عقول

به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور

گه غضب متانی، به گاه عفو عجول

مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول

مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول

نه دست با تو درآویختن نه پای گریز

نه احتمال فراق و نه اختیار وصول

کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول

سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول

در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق

که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول

ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه