به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید
زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید
عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع
ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید
بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون
به این امید که خورشید رویم از سفر آید
کجاست باد مرادی که بی فسون معلم
سفینه ام به کران زین محیط پر خطر آید
نه روی آینه ای در نظر نه آینه رویی
چگونه طوطی بی مثل من به حرف در آید
شگون ندارد بستن کمر به خون ضعیفان
ز رگ گشودن ماخون ز چشم نیشتر آید
زمانه ای است که بندند بر رخش در کنعان
اگر به دست تهی ماه مصر از سفر آید
به جنگ دشمن عاجز مرو که در ره مردی
اگر به سنگ خورد تیغ به که بر سپر آید
مرا که صبح نشاط از سواد نامه بخندد
کدام عید به این می رسد که نامه بر آید
چه جای خامه که از درد چون قلم بشکافد
حدیث هجر اگر بر زبان نیشتر آید
به جیب خاک فرو برده سر به طالع وارون
چگونه دانه امید ازین بهار بر آید
فضای خاک شکرزار شد ز کلک تو صائب
که دیده از نی بی مغز اینقدر شکر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون گذر زمان، ناامیدی و تلاش در زندگی میپردازد. شاعر در ابتدا به این موضوع اشاره میکند که وقتی زمان زندگی به پایان میرسد، تنها خاطرات و مشکلاتی مانند زبان مار باقی میماند. او از سختیهای مسیر زندگی میگوید و اینکه چقدر دشوار است که بتوانیم به آرزوهایمان برسیم. شاعر به امید دیدن خورشید پس از سفر اشاره میکند و نگران از آینده و موانع زندگی است.
شعر همچنین به بیاحساسی زمان و عدم ارتباط با واقعیتهای زندگی اشاره دارد. شاعر میگوید که در این زمانه نه نوری در راه است و نه امیدی برای بهبود شرایط. او از درد و رنج انسانها و فشارهای اجتماعی میگوید و ابراز میکند که مقابله با دشواریها بسیار چالشبرانگیز است.
در نهایت، شاعر با بیان اینکه امیدهایش در خاک گم شدهاند، به ناامیدی عمیق خود اشاره میکند و میگوید که در چنین فضایی، چطور میتواند به آینده امیدوار باشد. شکر و زیباییهای خالی از احساس را نیز مورد نقد قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی زندگی به پایان میرسد، به جای سبزه و سرسبزی، سخنانی تلخ و گزنده همچون زبان مار از دل خاک برمیآید.
هوش مصنوعی: چه شگفت انگیز است که این مسیر پرعلاقه و پرخطر، با وجود تمام دشواریها و چالشهایی که در آن وجود دارد، طی میشود. مانند این است که با وجود اینکه پایمان به سختیها و موانع برخورد میکند، همچنان به جلو میرویم و بیرون آمدن از این موانع ممکن است سرانجام به پیروزی و موفقیت منتهی شود.
هوش مصنوعی: من مانند صبحی روشن و باز هستم و ستارهها همچون گردی در آسمان میریزشوند، با این امید که خورشید من از سفر برگردد و به زندگیام روشنی بخشد.
هوش مصنوعی: کجاست باد نیکویی که بی نیاز از جادو، کشتیران من را از این محیط پرخطر به ساحل برساند؟
هوش مصنوعی: نه تصویری از زیبایی در برابر چشمم است و نه زیبایی در آینه وجود دارد. چگونه میتواند طوطیای که مانند من بینظیر است، سخن بگوید؟
هوش مصنوعی: بستن کمر به خون افراد ضعیف خوب نیست، چرا که خون آنها از رگها بیرون میریزد و با نیشتر، خون از چشمها جاری میشود.
هوش مصنوعی: زمانهای است که اگر کسی بدون مال و دارایی به کنعان برود، حتی در ماه مصر هم نمیتواند به راحتی سفر کند و به هدفش برسد.
هوش مصنوعی: به جنگ دشمن نرو، چون اگر در راه شجاعت به مشکلی برخوردی، رفتن با سلاح بهتر از پنهان شدن پشت سپر است.
هوش مصنوعی: کدام جشن و عید میتواند با خوشحالی و طراوتی که از خواندن نامه در صبح به من دست میدهد، مقایسه شود؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به گونهای عمیق به احساس درد و جدایی اشاره میکند. او میگوید که واژهها و قلم نمیتوانند عمق این درد را بیان کنند. اگر فردی بخواهد از جدایی سخن بگوید، باید با درد و عذاب درونی خود دست و پنجه نرم کند و نمیتواند تنها با نوشتن به بیان آن بپردازد. این بیان، نشاندهنده شدت و عمق احساسات است که فراتر از کلمات میرود.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که از این بهار، دانهی امیدی سر برآورد در حالی که سر در خاک فرو رفته و شرایط مناسبی ندارد؟
هوش مصنوعی: فضای زمین مانند شکرزاری شیرین شد، به خاطر قلم تو صائب، که چشم از نیای بیمغز، این اندازه شیرینی میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
امیدوار چنانم که کار بسته برآید
وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید
من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو
جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید
به رغم دشمنم ای دوست سایهای به سر آور
[...]
که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید
رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد
دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید
ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد
[...]
شبی که عکس سر زلف یار در نظر آید
غبار صبح به چشمم چو گرد سرمه درآید
ز کبریای جمال تو چشم اشکفشان را
بر آفتاب گشاییم و ذرّه در نظر آید
به زخم تیر نگاه تو تا به حشر اسیران
[...]
اگر که قاصد آن ماه نوسفر زدر آید
امید هست که نخل امید ما ببر آید
کجا چو رویِ تو ، روید گلی به گلشنِ کابل،
کجا چو قد تو سروی بباغ کاشغر آید
فغان زترک کماندار تو که از سرشستش
[...]
چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید
ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید
سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را
گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید
بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.