گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید

زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید

عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع

ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید

بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون

به این امید که خورشید رویم از سفر آید

کجاست باد مرادی که بی فسون معلم

سفینه ام به کران زین محیط پر خطر آید

نه روی آینه ای در نظر نه آینه رویی

چگونه طوطی بی مثل من به حرف در آید

شگون ندارد بستن کمر به خون ضعیفان

ز رگ گشودن ماخون ز چشم نیشتر آید

زمانه ای است که بندند بر رخش در کنعان

اگر به دست تهی ماه مصر از سفر آید

به جنگ دشمن عاجز مرو که در ره مردی

اگر به سنگ خورد تیغ به که بر سپر آید

مرا که صبح نشاط از سواد نامه بخندد

کدام عید به این می رسد که نامه بر آید

چه جای خامه که از درد چون قلم بشکافد

حدیث هجر اگر بر زبان نیشتر آید

به جیب خاک فرو برده سر به طالع وارون

چگونه دانه امید ازین بهار بر آید

فضای خاک شکرزار شد ز کلک تو صائب

که دیده از نی بی مغز اینقدر شکر آید

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سعدی

امیدوار چنانم که کار بسته برآید

وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو

جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید

به رغم دشمنم ای دوست سایه‌ای به سر آور

[...]

وحشی بافقی

که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید

کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید

رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد

دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید

ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد

[...]

فیاض لاهیجی

شبی که عکس سر زلف یار در نظر آید

غبار صبح به چشمم چو گرد سرمه درآید

ز کبریای جمال تو چشم اشک‌فشان را

بر آفتاب گشاییم و ذرّه در نظر آید

به زخم تیر نگاه تو تا به حشر اسیران

[...]

آشفتهٔ شیرازی

اگر که قاصد آن ماه نوسفر زدر آید

امید هست که نخل امید ما ببر آید

کجا چو رویِ تو ، روید گلی به گلشنِ کابل،

کجا چو قد تو سروی بباغ کاشغر آید

فغان زترک کماندار تو که از سرشستش

[...]

نیر تبریزی

چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید

ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید

سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را

گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید

بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را

[...]