گنجور

 
صائب تبریزی

سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید

باغش چو نفس سوختگان بر اثر آید

هر سو که کند شاخ گلش میل ز مستی

آغوش گشا بلبلی از خاک برآید

حسن تو ز بسیاری سامان لطافت

در دیده هر کس به لباس دگر آید

از شوق تماشای جمال تو گل از شاخ

چون لاله نفس سوخته از خاک برآید

جان در ره شیرین دهنان باز که تا حشر

آوازه فرهاد ز کوه و کمر آید

از عشق به کوشش نتوان کامروا شد

در آتش سوزنده چه از بال و پر آید

چشمی که در او آب حیاپرده نشین است

از پوست برون زود چو بادام ترآید

در ذکر خدا به که شود صرف چو تسبیح

ایام حیاتی که به صدسال سرآید

صائب نشود لاله صفت شسته به باران

رنگی که به رخسار به خون جگر آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

هر روز مرا عشق نگاری بسر آید

در باز کند ناگه و گستاخ در آید

ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم

ره جوید و چون مورچه از خاک برآید

ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم

[...]

قطران تبریزی

هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید

از جان و دلم انده دیرینه برآید

بسیار عنا دیدم در کان گهر من

از بخت همی کانم نزد گهر آید

هر روز من از آمدنت شاد کنم دل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخر چو بود عمر همه کام برآید

شب گر چه بود تیره هم آخر سحر آید

مولانا

هر نکته که از زهر اجل تلختر آید

آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید

در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت

زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید

هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت

[...]

سعدی

گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش

این دولت ایام نکویی به سر آید

گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش

نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه