گنجور

 
صائب تبریزی

آن خرمن گل چون ز در باغ درآید

سرو از لب جو چند قدم پیشتر آید

گر در بغل غنچه فردوس درآیم

چون چاک گریبان قفس در نظر آید

با آه جگر سوختگان اشک نباشد

غواص چو تعجیل کند بی گهر آید

هشدار که چون بلبل ما بال فشاند

از صدقفس آواز پروبال برآید

بابی هنران اختر بدکار ندارد

این سنگ برآیینه اهل هنر آید