گنجور

 
صائب تبریزی

هر پرده که از چهره مقصود برافتاد

شد برق جهانسوز ومرا در جگر افتاد

چون کنج لب وگوشه چشم است دلاویز

هر چند که ملک دل ما مختصر افتاد

آماده پیچ و خم بسیار شو ای دل

کز زلف مرا کار به موی کمر افتاد

کو حوصلهٔ دیدن و کو چشم تماشا

گیرم که نقاب از گل روی تو برافتاد

اندیشه معشوق نگهبان خیال است

عاشق نتواند به خیال دگر افتاد

با فیض سحرگاه دل تنگ چه سازد

رحم است به موری که به تنگ شکرافتاد

زاهد که گذشت از سر دنیا پی فردوس

مسکین ز هوایی به هوایی دگر افتاد

چون غنچه محال است که دلتنگ بماند

کار دل هرکس که به آه سحر افتاد

یکبارگی افتاد کلاه خرد از سر

روزی که به بالای تو ما را نظر افتاد

در غنچه دل خرده جان پرده نشین شد

در سینه زبس داغ تو بر یکدگر افتاد

از لذت دیدار خبردار نگردد

چشمی که چو آیینه پریشان نظر افتاد

از سینه برآید دل پر آبله صائب

در بحر نماند چو صدف خوش گهر افتاد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد

کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد

چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن

تا قصه خوبان که بنامند برافتاد

بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید

[...]

سعدی

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد

گفتیم که عقل از همه کاری به درآید

بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد

شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم

[...]

کمال خجندی

باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد

بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد

لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز

کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد

پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است

[...]

ناصر بخارایی

جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد

با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد

کی دست زند در کمر صحبت شیرین

فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد

با روی تو زد آب روان لاف لطافت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
جهان ملک خاتون

تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد

راز دلم از پرده محنت بدر افتاد

دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب

آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد

بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه