دل عاشق تهی از اشک دمادم نشود
بحر چندان که زند جوش کرم کم نشود
نتوان حرف کشید از لب ما چون لب جام
راز ما اخگر پیراهن محرم نشود
بیشتر شد ز می ناب مرا تنگی دل
گره از آب محال است که محکم نشود
رفت عمرم همه در پند و نصیحت، غافل
که سگ نفس به تعلیم معلم نشود
یافت سی پاره ز پاشیدن صحبت دل جمع
دل صد پاره ما نیست فراهم نشود
نیست ممکن که به خورشید توانی پیوست
تا دلت آب درین باغ چو شبنم نشود
بوسه زان لب نشود کم به گرفتن صائب
از نگین نقش ز بسیار زدن کم نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و دردهای ناشی از جدایی و عدم رسیدن به معشوق است. شاعر به این نکته اشاره میکند که دل عاشق هرگز از اشک خالی نمیشود و هرگز نمیتواند از لب خاموشی بگوید. او به ناامیدی در ابراز عشق و رازها اشاره میکند و میگوید که با وجود تمام نصیحتها و تجربهها، تجربههای عاطفی او نمیتواند یادگارهای گذشته را از یاد ببرد. در نهایت، شاعر بر این باور است که هیچ چیز نمیتواند معشوق را از او دور کند و عمیقترین احساسات او به سادگی قابل تغییر نیستند.
هوش مصنوعی: دل عاشق همیشه پر از احساس و اشک است و هرچند زمان بگذرد، این احساس کم نمیشود. حتی اگر دریای شور و غم بزرگ باشد، عشق و شوق در دل هرگز از بین نمیرود و اندوه عاشق همیشه جاری است.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم از لبهای خود سخنی برانیم، زیرا راز ما همچون آتش در دل پیراهن کسی است که اجازه دسترسی به آن را ندارد.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب ناب باعث شده که دل من بیشتر تنگ شود، و این احساسات بر روی هم جمع شدهاند. از این رو نمیتوانم نگهدارم که این وضعیت تغییر نکند.
هوش مصنوعی: تمام عمرم را در نصیحت و پند گذراندهام، غافل از این که آموزش و پرورش نمیتواند نَفَس سرکش و نافرمان را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: اگر دلهای ما به هم نزدیک شوند، هرچند که در کلام و صحبت پراکندهایم، باز هم جمع و متحد نخواهیم شد.
هوش مصنوعی: نمیشود به خورشید نزدیک شد و دل تو در این باغ مانند شبنم تازه نگردد.
هوش مصنوعی: اگر از لبانت بوسهای بگیرم، ارزش آن کمتر نخواهد شد، مانند اینکه هرچند بار که بر نگین انگشتر ضربه بزنی، ارزش و زیبایی آن کم نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود
هر براهیم به درگاه تو ادهم نشود
بایزیدی و جنیدیش بباید تجرید
ترک و تجرید مشایخ به تو معلم نشود
آنچه در سر ضمایر بودش شیخ کبیر
[...]
هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود
هر براهیم به درگاه تو ادهم نشود
مرد تا روی نیارد ز دو عالم به خدای
مصطفی وار گزین همه عالم نشود
قلعه دین نکنی بی مدد دلها فتح
[...]
بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود
ما راز داشتن گنج زر، آدم نشود
خرج بازار جزا، نقد غمی میخواهد
سعی کن پرده دل، کیسه درهم نشود
مردمی تا نبود، کس نشود از مردم
[...]
از شکستن دل ما رام تظلم نشود
هر چه خواهد بشود صید ترحم نشود
من و آن همت سرشار که گر خاک خورد
تشنه خون دل مرده مردم نشود
سر انصاف سلامت که جگر گوشه ماست
[...]
هر که اندر پی غمخواری مردم نشود
ز خدا قابل احسان و ترحم نشود
حج اکبر طلبی رو غم درویشان خور
کعبه را سنگ نشانست که ره گم نشود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.