گوشهگیرانی که رو در خلوت دل کردهاند
رشته جان را خلاص از مهره گِل کردهاند
اهل دنیا در نظربازی به اسباب جهان
حلقهای هر لحظه افزون بر سلاسل کردهاند
کارافزایان که دنبال تکلف رفتهاند
زندگی و مرگ را بر خویش مشکل کردهاند
بر رخ بیپرده مقصود، کوته دیدگان
پردهها افزون ز دامان وسایل کردهاند
مد احسان میشمارند این گروه تنگچشم
چین ابرویی اگر در کار سایل کردهاند
از ورقگردانی افلاک فارغ گشتهاند
خردهبینانی که سیر نقطه دل کردهاند
دوربینانی که نبض ره به دست آوردهاند
خار را از پای خود بیرون به منزل کردهاند
گوشهگیرانی که دل را از هوس نزدودهاند
خلوت خود را ز فکر پوچ، محفل کردهاند
از پی روپوش، واصل گشتگان همچون جرس
نالههای خونچکان در پای محمل کردهاند
لنگر تسلیم از دست تو بیرون رفته است
ورنه از موج خطر بسیار ساحل کردهاند
کشتگان عشق اگر دستی برون آوردهاند
خونبهای خویش در دامان قاتل کردهاند
در بهار بیخزان حشر، با صد شاخ و برگ
سبز خواهد گشت هر تخمی که در گِل کردهاند
چشم میپوشند صائب از تماشای بهشت
رهنوردانی که سیر عالم دل کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این که دل نامند چون حرزم حمایل کردهاند
هیکلی از اضطراب جسم بسمل کردهاند
از کدامین دودمان تا این دلیل افروختند
چرخ را پروانه فانوس محمل کردهاند
این گل از هر شاخ خودرویی نمیآید به بار
[...]
وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کردهاند
خاطر خود جمع از امید حاصل کردهاند
زاهدان چون سکه بهر رونق بازار خود
پشت بر زر، روی در دنیای باطل کردهاند
باز صحن باغ را مرآت محفل کردهاند
عکس اندر کار شاخ از آن شمایل کردهاند
باغ را خرم ز تاثیر نسیم اعتدال
راست همچون ملک شاهنشاه عادل کردهاند
آب را باشد سر طغیان که فراشان باد
[...]
هر که بگذشت آفرین برناوک صیادخواند
کس نمیپرسد که ما را از چه بسمل کردهاند
عاقلی گویند شددیوانهٔ طفلان ولی
گرمن آن دیوانهام دیوانه عاقل کردهاند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.