بی یار بهار دلنشین نیست
این پنبه داغ یاسمین نیست
صد شکر، به دست کوته من
صد بند ز چین آستین نیست
در دامن برگ پا شکسته است
داغ دل لاله خوش نشین نیست
در خانه او چو خانه زین
پایم ز نشاط بر زمین نیست
نزدیکان را نمی شناسد
فریاد که یار دوربین نیست
در زیر لبش هزار عذرست
امروز که چینش بر جبین نیست
من بلبل غنچه حجابم
بیزارم از آنچه شرمگین نیست
هر کس که شنید فکر صائب
حرفی به لبش جز آفرین نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شعر، ار چه صلاح کار دین نیست
بر وی، ز شریعت آفرین نیست
بگریست که درد من جز این نیست
زین درد کسی چو من حزین نیست
آن یار گزین که خشمگین نیست
خوشبوست گلی که آتشین نیست
همچون قلم از سیاه بختی
جز گریه مرا در آستین نیست
مگذر ز قمار بوسه بازی
[...]
بهر روزی دلم غمین نیست
گو کمتر باش بیش ازین نیست
کو پادشهی که در پی نام
دستش ته سنگ از نگین نیست
داد از اشکی که نیست خونین
[...]
ای چرخ ترا اگرچه دین نیست
دستی کهشکستنیست این نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.