شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست
برخاست هر که از سر عالم لوای اوست
آزاده ای که کنج قناعت گرفته است
شیرازه حضور جهان بوریای اوست
آن مطربی که پرده ما را دریده است
رقص فلک ز زمزمه جانفزای اوست
در دام می کشد دل صحرایی مرا
این مردمی که با نگه آشنای اوست
در چشمه سار تیغ تو تا چند خون خورد؟
مرگی که زندگانی من از برای اوست
بیدرد نیستم که شکایت کنم ز جور
هر شکوه ای که هست مرا از وفای اوست
چون در رکاب برق سواران سفر کند؟
بیچاره ای که شیشه دل زیر پای اوست
مسند به روی دست سلیمان فکنده است
تا مور پا شکسته ما در هوای اوست
فردوس را ز داغ تغافل کند کباب
کبری که در دماغ من از کبریای اوست
زنجیر پاره کردن سوداییان عشق
موقوف باز کردن بند قبای اوست
صائب کسی که خرمن من سوخته است ازو
ابر بهار، سایه دست سخای اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عظمت و قدرت عشق سخن میگوید و الهامبخش آن را شاهانه توصیف میکند. شاعر به تمجید از عشق میپردازد که جهانیان را به خود جذب میکند و آزادی واقعی را در قناعت میداند. او با بیانی احساسی، تاثیری که این عشق بر زندگیاش دارد را بیان میکند و به نوعی از درد و رضایت نسبت به این عشق میگوید. تصاویر زیبایی از طبیعت و زندگی به کار گرفته شده است تا عمق احساسات عاشقانه و وابستگیهای انسانی را نشان دهد. در نهایت، شاعر از درد و رنج ناشی از عشق، و همچنین لذتی که از آن میبرد، سخن میگوید و عشقی را که هم زندگیاش را تحت تاثیر قرار داده و هم او را به وجد آورده، ستایش میکند.
هوش مصنوعی: عشق همچون شاهنشاهی است که همه موجودات در خدمت او هستند. هر کس که از دنیا و امور آن برگردد، به ندای او پاسخ میدهد و او را میجوید.
هوش مصنوعی: آزادهای که زندگی ساده و با قناعت را انتخاب کرده، اساس و بنیاد وجود او در این دنیا است.
هوش مصنوعی: آن نوازندهای که پرده ما را پاره کرده، باعث به حرکت درآمدن آسمانها است و رقص آنها ناشی از نغمههای دلنشین اوست.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نگاه آشنای آن مردمی که در دشت زندگی میکنند، به دام افتاده است.
هوش مصنوعی: چقدر باید از تیغ تو خون بریزد؟ چرا که مرگ من برای ادامه زندگیام است.
هوش مصنوعی: من آنقدر بیدرد نیستم که بخواهم از ظلم و بیوفایی دیگران شکایت کنم؛ هر رنج و گلهای که دارم به خاطر وفاداری اوست.
هوش مصنوعی: وقتی که در زیر پای سواران برقآسا حرکت میکند، بیچارهای که دلش مانند شیشه است و آسیبپذیر.
هوش مصنوعی: سلیمان تاج و تختش را بر روی دستانش قرار داده تا مورچهای که پایش شکسته است، به خاطر عشق به او بتواند به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که داغ نادیده گرفتن یا بیتوجهی به زیباییهای بهشت بر مخلوقات، مانند کبابی است که در نتیجهی بزرگی و شکوه او در ذهن من به وجود آمده است. در واقع، زیبایی و عظمت او آنقدر تاثیرگذار است که حتی اگر بهشت را فراموش کنیم، تصویر او در ذهن ما همچنان روشن و زنده باقی میماند.
هوش مصنوعی: شکستن زنجیرهای عشق در دست کسانی که دیوانهوار عاشقاند، بستگی به گشودن بندهای لباس محبوب دارد.
هوش مصنوعی: کسی که خرمنش سوخته، باید بداند که از سوی دیگر، برکت و نعمت به او نائل میشود؛ مانند برکات بهاری که از دست فرد سخاوتمند به او میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا چو آب رخت رفت در سال
مستان نوال کس که وبال آشنای اوست
بر خستگی دل مطلب مرهم قبول
نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست
آن را که بشکنند نوازش کنند باز
[...]
کردارهای خصم تو اندر قفای اوست
تا در کنار او نهد آنچ آن سزای اوست
آن را که جای نیست همه شهر جای اوست
درویش هر کجا که شب آید سرای اوست
بیخانمان که هیچ ندارد به جز خدای
او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست
مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست
[...]
جانم فدایِ آن که دلم مبتلای اوست
جان و جهان و هر چه دگر از برای اوست
آبِ حیات در قدحِ جان فزایِ او
انفاسِ روح در دمِ معجز نمایِ اوست
هرگز دگر خلاص و نجاتش کجا بود
[...]
آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست
و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست
گر زانکه عاشقی به مثل خاک دوست شد
ما خاک آن سگیم که پیش سرای اوست
سازی ندیدهایم و نوایی ازو، مگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.