گنجور

 
صائب تبریزی

آیینه را توجه خاطر به گلخن است

هر جا صفای قلب دهد روی، گلشن است

در دور ما که سنگ به سایل نمی دهند

دست و دل گشاده نصیب فلاخن است

بی جبهه گشاده، سخن رو نمی دهد

این ماجرا ز طوطی و آیینه روشن است

پیچیده است خنده و شیون به یکدگر

این نکته از صدای شکفتن مبرهن است

همت به بی نیازی من ناز می کند

یک سرو در سراسر این سبز گلشن است

با سرگذشتگان چه کند موج حادثات؟

شمع خموش را چه غم از باد دامن است؟

پیچیده است اگر چه چو جوهر زبان ما

احوال ما به تیغ تو چون آب روشن است

نتوان به روی دختر رز چشم غیر دید

در خانه ای شراب ننوشم که روزن است

صائب کسی که عشق بود اوستاد او

در هر فنی که نام توان برد، یک فن است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

از زین‌ دین عراق و خراسان مزین است

این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است

حاجت نیایدش به‌ دلیلی و حاجتی

کاقبال او شناخته چون روز روشن است

بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ

[...]

مجیرالدین بیلقانی

صدرا! بدان خدای که مرغ ثناش را

در کام سالکان طریقت نشیمن است

گامی فراخ در ره حکمش همی رود

این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است

راتب ده وجد که بر خوان قدرتش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است

سلطان نشانی تو در آفاق روشن است

مجد همگر

هنگام نام دعوی مردی کند مطرز

در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است

هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است

هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است

گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
سعدی

امشب به راستی شب ما روز روشن است

عید وصال دوست علی رغم دشمن است

باد بهشت می‌گذرد یا نسیم باغ

یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است

هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه