گنجور

 
صائب تبریزی

عنان نفس کشیدن جهاد مردان است

نفس شمرده زدن ذکر اهل عرفان است

زمانه بوته خار از درشتخویی توست

اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است

نهاد سخت تو سوهان به خود نمی گیرد

وگرنه پست و بلند زمانه سوهان است

به جان مضایقه با لعل دلستان مکنید

که ماه مصر به این سیم قلب ارزان است

مشو چو بدگهران غافل از سفیده صبح

که زیر این کیف بی مغز بحر پنهان است

بلاست نفس، عنان چون ز دست عقل گرفت

عصا چو از کف موسی فتاد ثعبان است

ز جان سوخته چشم یقین شود روشن

ترا خیال که این سرمه در صفاهان است

گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم

ترا چه حاصل ازین آسیای دندان است؟

ازان ز سایه اهل کرم گریزانم

که رد خلق شدن در قبول احسان است

رهین منت نه آسیا چرا باشم؟

مرا که از لب افسوس خود لب نان است

زمین ز پرورش ما فراغتی دارد

سفال تشنه جگر را چه فکر ریحان است؟

ز داغ کعبه سیاهی چرا نمی افتد؟

اگر نه سوخته عشق لاله رویان است

اگر خورم جگر خویش از پریشانی

همان ز چشم حسودان مرا نمکدان است

نواشناس درین روزگار نایاب است

وگرنه خامه صائب هزار دستان است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

سدید ملک ملک عارض خراسان است

صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است

پناه دین خدای و معین شرع رسول

عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است

لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش

[...]

قوامی رازی

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است

که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است

احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد

که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است

مقدری که خداوندی کرسی و عرش است

[...]

خاقانی

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

[...]

سعدی

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست

[...]

همام تبریزی

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

هلاک عاشق مسکین فراق جانان است

نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود

به جان دوست که هجران هزار چندان است

ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه