روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست
قسمت دیوانه از طفلان به غیر از سنگ نیست
تا نفس چون گردبادم هست، جولان می زنم
دشت پیمای جنون، پا بسته فرسنگ نیست
چند حرف سخت در کار دل نازک کنی؟
آخر ای بی رحم، جان شیشه ای از سنگ نیست
خارخار آشیان را گر ز دل بیرون کنند
چاردیوار قفس بر عندلیبان تنگ نیست
صائب ار ذوق تماشا گرد دل می گرددت
هیچ دامی همچو دام طره شبرنگ نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و دردهای ناشی از عشق میپردازد. او میگوید که دلش تنها به شکست از یار شادابش دچار است و اشاره میکند که دیوانگی و جنون او هیچگاه محدود نخواهد شد. عشق و دلنوشتههایش را با زیبایی و ظرافت وصف میکند و به نوعی به سختیهای عشق و جدایی اشاره دارد. در نهایت، شاعر میگوید که هیچ چیزی نمیتواند مانند محبت یار او را به دام بیاندازد، زیرا عشق او بسیار خاص و منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: روزهایی که دل جز شکستن از یار شاد و بازیگوش چیزی نمیخواهد، قسمت دیوانه تنها از بچهها چیزی جز سنگ نیست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس و حیات در وجودم جاری است، آزادانه و با شوق در دشتهای جنون و شور زندگی حرکت میکنم، زیرا برای من هیچ محدودیتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی با حرفهای دشوار به دل حساس من آسیب بزنی؟ آخر، ای زیاد بیاحساس، جان من مانند شیشه نیست که به راحتی نشکند.
هوش مصنوعی: اگر خارهای آشیانه را از دل بیرون بکشند، چهار دیوار قفس برای بلبلان تنگی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی و هنر لذت ببری و دل به تماشای آن بسپاری، هیچ دام و فریبی مانند زیبایی موهای مشکی و درخشان وجود ندارد که تو را به خود جلب کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باتو ای عاصی مرا صلح است هرگز جنگ نیست
زانکه غیر از غم تو را اندر دل تنگ نیست
روی زرد خود به ما کن زانکه بر درگاه ما
هیچ روئی بهِ ز روی زعفرانی رنگ نیست
در دل شب ها رسن در گردن افکن توبه کن
[...]
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست
در که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم
چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست
شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست
[...]
نیست مسموع آنکه گفتی با تو ما را جنگ نیست
در پرت دل هست اگر در آستینت سنگ نیست
صبر باید کردنم بر اشک سرخ و روی زرد
چون ز باغ وصل گلرویان جز اینم رنگ نیست
با غم رویت خوشم در محنت آباد جهان
[...]
در بر سیمین دلت گر سخت تر از سنگ نیست
هرگزت رحمی چرا بر عاشق دلتنگ نیست
از خروش دلخراش ما طلب کن سر عشق
زانکه این سر در صدای عود و صوت چنگ نیست
ماند ز اشک ما چو خر در گل رقیب سنگدل
[...]
غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست
خواب چون افتاد سنگین حاجت پاسنگ نیست
برنمی آید دل روشن به روی سخت خلق
جوشن داودیی آیینه را چون زنگ نیست
از شکست ایمن شود هر کس که خود را بشکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.