گنجور

 
صائب تبریزی

غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست

خواب چون افتاد سنگین حاجت پاسنگ نیست

برنمی آید دل روشن به روی سخت خلق

جوشن داودیی آیینه را چون زنگ نیست

از شکست ایمن شود هر کس که خود را بشکند

از گل رعنا خزان سنگدل را رنگ نیست

هر که شد محو جمال آسوده گردد از جلال

هیچ پروا عاشق دیوانه را از سنگ نیست

جان آگاه از تن خاکی کدورت می کشد

پای خواب آلود را زحمت ز کفش تنگ نیست

هر مخالف در نیابد نغمه عشاق را

ناله بلبل به گوش بیغمان آهنگ نیست

خارخار آشیان را گر ز دل بیرون کند

چار دیوار قفس صائب به بلبل تنگ نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عبدالقادر گیلانی

باتو ای عاصی مرا صلح است هرگز جنگ نیست

زانکه غیر از غم تو را اندر دل تنگ نیست

روی زرد خود به ما کن زانکه بر درگاه ما

هیچ روئی بهِ ز روی زعفرانی رنگ نیست

در دل شب ها رسن در گردن افکن توبه کن

[...]

سعدی

هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست

پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست

در که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم

چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست

شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست

[...]

کمال خجندی

نیست مسموع آنکه گفتی با تو ما را جنگ نیست

در پرت دل هست اگر در آستینت سنگ نیست

صبر باید کردنم بر اشک سرخ و روی زرد

چون ز باغ وصل گلرویان جز اینم رنگ نیست

با غم رویت خوشم در محنت آباد جهان

[...]

جامی

در بر سیمین دلت گر سخت تر از سنگ نیست

هرگزت رحمی چرا بر عاشق دلتنگ نیست

از خروش دلخراش ما طلب کن سر عشق

زانکه این سر در صدای عود و صوت چنگ نیست

ماند ز اشک ما چو خر در گل رقیب سنگدل

[...]

صائب تبریزی

روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست

قسمت دیوانه از طفلان به غیر از سنگ نیست

تا نفس چون گردبادم هست، جولان می زنم

دشت پیمای جنون، پا بسته فرسنگ نیست

چند حرف سخت در کار دل نازک کنی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه