گنجور

 
ادیب صابر

آن عهد و وفای ما کجا شد

از هر دو دلت چرا جدا شد

دی عادت تو همه وفا بود

امروز چرا همه جفا شد

بر لشکر حسن، پادشاهی

چونین شود آنکه پادشا شد

تا تو بشدی بشد قرارم

معلوم نمی شود کجا شد

هجران تو دشت کربلا بود

زو حصه من همه بلا شد

وز خون دو دیده، رویم اینک

چون حلق شهید کربلا شد

زین گونه شود که من شدستم

هر دل که به عشق مبتلا شد

 
sunny dark_mode