رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب
گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب
دلم بماند به زندان عاشقی محبوس
ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب
غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب
غراب را چه غرض بود در جمال حبیب
همیشه جفتم غریوم که باز نتوان داشت
غریب را ز غریو و غراب را ز نعیب
ذلیل عشقم ازیرا دلیل من شده اند
هوای او به هوان و نعیم او به نحیب
مرا سرشک عقیقین و روی زرین شد
به من نگه کن و قول مرا مکن تکذیب
شب دراز همی خواهم از غریبی و عشق
شب دراز چه خواهد ز عاشقان غریب
مذهبی است فراقت که زر کند ز عقیق
به از فراق که داند صناعت تذهیب
به خون دیده کفم شد خضاب در غم تو
خروش و ناله من بر شده به کف خضیب
رها نکرد فراق تو در ولایت وصل
نه راعی و نه رعیت، نه داعی نه مجیب
همی خجل شود از صورت تو جرم قمر
همی حسد برد از قامت تو قد قضیب
به دوری تو ز نزدیک من نگردد دور
خیال قد و سرین تو چون قضیب و کثیب
ز من جدایی و من با تو جفت والحق هست
چنان فراق بدیع و چنین وصال عجیب
مرا که از لب لعل تو دور کرد فراق
زمین ز دیده من لعل شد جریب جریب
چو از جمال رخ تو گسسته شد نظرم
گسسته شد نظر روح من ز راحت طیب
زمانه از نظر راحتم نصیب دهد
چو یابم از نظر صاحب زمان نصیب
جلال اهل شرف صدر شرق مجدالدین
به دین و مجد چو جد و پدر حسیب و نسیب
جمال و تاج معالی علی بن احمد
که چون علی است ز آل علی نسیب و حسیب
فزوده حرمت عدل عمر به دین درست
نموده حجت علم علی ز رای مصیب
به وقت بذل کفش را همه نشاط شباب
به گاه حلم دلش را همه وقار مشیب
همی نهد هنرش سیر کلک را تمکین
همی دهد شرفش کار شرع را ترتیب
به لطف لفظ ولی را همی دهد تشریف
به نوک کلک عدو را همی کند تادیب
به فعل راجح والتجاء هر که حکیم
به فضل وافر و اقتداء هر که ادیب
زهی بزرگ عطایی که می دهد همه سال
عطای تو شعرا را به شاعری ترغیب
تو آسمانی و در وصل تو وضیع و شریف
تو آفتابی و در نور تو بعید و قریب
ثنای عرض تو در حیرت امید فرج
عطای دست تو در علت نیاز طبیب
صهیل اسب تو آواز فتح را تقریر
صریر کلک تو ارزاق خلق را تسبیب
چو معن زایده جود تو را هزار وکیل
چو قس ساعده مدح تو را هزار خطیب
نه بی منایح تو یک طویله را گوهر
نه بی مدایح تو یک قصیده را تشبیب
نیاز را به کف و کلک تو علاج کنند
چنانکه عارضه صرع را ز عود صلیب
مرکبی ز جلال و شرف که یافته اند
در این زمانه به جاه و جلال تو ترکیب
خرد مثابت و دانش محل و دین رونق
قلم قبول و سخا قوت و سخن تهذیب
نه روز حشری و چون روز حشر کلک و کفت
به نیک و بد همگان را معاقب است و مثیب
اگر چه یوسف مصری به عز ملک رسید
پس از عذاب ره و ذل بیع و رنج نکیب
به عز یوسفی و مصر توست خطه شرق
نه ذل چه نه غم بندگی نه تهمت ذیب
کسی که حضرت تو دید و اختصاص تو یافت
خطا بود که تمنا برد ز مصر و خصیب
تویی که لفظ شهامت تو را نگفت نظیر
تویی که چشم مهابت چو تو ندید مهیب
منم که با همه اوصاف دوستداری تو
چو دشمنان تو دارد مرا زمانه کثیب
ز قول چرخ همه ساله حظ من تخلیط
زلفظ دهر همیشه نصیب من تضریب
تو ابر رحمتی و سبزه اند اولوالالباب
که در جوار تو تشنه نماند هیچ لبیب
نجابت و کرم از عرق و عرض تو عرضند
که از کریم کریم آید از نجیب نجیب
اسیر آتش اندیشه ام، خلاصم ده
به آب لطف و نسیم سخا زبحر لهیب
تویی مربی فضل و توراست رشد و هنر
وگرچه روی زمین پر شد از رشید و ربیب
همیشه تا ز ستاره زمانه را اثرست
چنانکه در تن میخواره باده را به دبیب
تن تو باد ز سیر زمانه در تعظیم
تن عدوت ز صرف زمانه در تعذیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره احساسات عمیق عاشقانه و غمهای جدایی سخن میگوید. او از زیبایی معشوق و حسادت اطرافیان مینویسد و اینکه عشقش او را به زندانی تبدیل کرده است. دلتنگی و غم فراق او را رنج میدهد و شبهای طولانی او پر از غم و حسرت است. شاعر به مقام و فضل معشوق اشاره میکند و او را به عنوان منبع عطا و کرامت توصیف مینماید. همچنین به عظمت او در دین و علم اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که در دوری از معشوقش، احساس تنهایی و جدایی میکند. در نهایت، او از امید به وصال و بخشش معشوق صحبت میکند و از اینکه عشق و فراقش به او هویت و معنا بخشیده است، یاد میکند.
هوش مصنوعی: چهرهات به زیبایی شغلی از خوبان تبدیل شده و موهایت که مانند نیکوترین گلهاست، با غمزهات در رقابت است.
هوش مصنوعی: دل من در اسارت عشق به دام افتاده است به خاطر قصد و نیت شحنه و ظلم نقیب، که باعث غم و اندوه من شدهاند.
هوش مصنوعی: من از تو دورم و این باعث میشود که دلیلی برای انتقاد داشته باشم. چرا کلاغ به زیبایی محبوب توجه دارد؟
هوش مصنوعی: همیشه در حضور جفت خود احساس تنهایی میکنم، زیرا نمیتوانم در کنار او کسی دیگر را به خاطر نداشتن دوستی و ارتباطش تحمل کنم.
هوش مصنوعی: عشق من باعث شده که به شدت تحت تاثیر او قرار بگیرم، به طوری که حال و هوای او برایم مانند نعمت و آسایش است و در عین حال، تنهایی و غم خود را با یاد او سپری میکنم.
هوش مصنوعی: اشکهای من مانند عقیق است و چهرهام مانند طلا درخشان شده است. به من نگاه کن و سخنانم را رد نکن.
هوش مصنوعی: من در این شب طولانی به خاطر تنهایی و عشق، در فکر و خیال غریبی هستم. این شب طولانی چه تاثیری بر عاشقان غریب خواهد گذاشت؟
هوش مصنوعی: اینجا به این نکته اشاره شده که جدایی و فراق، به اندازهای ارزشمند و زیباست که میتواند از سنگ قیمتی عقیق هم ارزش بیشتری داشته باشد. در حقیقت، کسی که هنر تذهیب را میداند، متوجه زیبایی و قدرت این احساس میشود.
هوش مصنوعی: چشمم از اشک پر شده و دستانم به خاطر غم تو رنگین گشته است. صدای ناله و فریاد من مانند زخمهای سرخی است که بر دستانم نشستهاند.
هوش مصنوعی: در پیوستگی با عشق تو، نه کسی است که بر آن نظارت کند و نه کسی که از آن بهرهمند شود؛ نه دعوتکنندهای هست و نه پاسخی برای دعوت.
هوش مصنوعی: ماه خجالت میکشد از زیبایی تو و برای قامت تو، هرچند که ظریف است، دنیا حسادت میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر فاصلهات از من، حتی خیال تو نیز از نزدیک بودنم کم نمیشود، زیرا قد و قامت تو مانند نازک و زیباست.
هوش مصنوعی: جدایی من از تو و دوستی ما، حقیقتاً عجیب است. جدایی ما به زیبایی خاصی است و وصال ما هم شگفتانگیز.
هوش مصنوعی: کسی که من را از لب شیرین تو دور کرده است، فاصله باعث شده که زمین در نظر من ارزش و زیباییاش را از دست بدهد و به مانند سنگ بیروح بشود.
هوش مصنوعی: وقتی که از زیبایی چهرهات دور شدم، نگاه من نیز از آن جدا شد. روح من از آرامش و راحتی دور گشت.
هوش مصنوعی: زمانه به من آرامش میدهد و در آن لحظه که به دیدار صاحب زمان برسم، نصیب من نیز فراهم خواهد شد.
هوش مصنوعی: جلال، فردی از خانواده محترم و با شرافت است که در شرق زندگی میکند. او به دین و افتخار خود احترام میگذارد و همچنین به جایگاه و نسب خود اهمیت میدهد که شبیه به جایگاه و نسب پدری و جدش است.
هوش مصنوعی: زیبایی و مقام برجسته علی بن احمد، که او به خاطر نسب و خصلتش مانند علی (ابن ابیطالب) است.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که احترام و ارزش قضاوت عادلانه عمر بن خطاب، به اصول دین افزوده شده و دلیل علمی او بر طبق رای درست، صحیح و معتبر است. به عبارت دیگر، عدالت و درستی تصمیمات او در اوضاع مختلف باعث تقویت دین و تأسیس بنیادهای فکری صحیح شده است.
هوش مصنوعی: در زمان جوانی و شادابی، آرامش دل و متانت شخص باید به وقت پختگی و بزرگسالی بپردازد.
هوش مصنوعی: او با هنرش به قلم قدرت و تسلط میبخشد و عظمتش کارهای دینی را به نظم و ترتیب درمیآورد.
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت واژهها، مقام و جایگاه ولی (حکومت) به او عطا میشود و با مهارت قلم، دشمن را تربیت و درس میدهد.
هوش مصنوعی: هر کس که از عقل و حکمت بهرهای دارد، به کارهای درست و متناسب روی میآورد و به عنوان الگو از فضل و دانش دیگران پیروی میکند.
هوش مصنوعی: عطای بزرگ تو، هر ساله شاعران را به شعر گفتن و سرایش تشویق میکند.
هوش مصنوعی: تو در آسمان قرار داری و در پیوند با تو، انسانها در مقامهای مختلف قرار میگیرند. تو مانند آفتاب هستی و در پرتو نور تو، فاصلهها و نزدیکیها معنای دیگری پیدا میکند.
هوش مصنوعی: ستایش کردن تو در میان انتظار فرج، عطای دست تو، دلیل نیاز طبیب است.
هوش مصنوعی: صدای اسب تو، نویدبخش پیروزی است و خط فکرت، روزی و رزق مردم را رقم میزند.
هوش مصنوعی: چون مفهوم و معنی بخششهای تو به وجود آمده، برای آن هزار وکیل سخنران وجود دارد، و مانند سایهای که تو را حمایت میکند، هزار سخنور برای ستایش تو هستند.
هوش مصنوعی: تو بدون ستایش و توصیف من، مانند یک طویله بیارزش هستی و بدون مدح و تقدیر من، هیچ قصیدهای ارزش و زیبایی ندارد.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به نیازهای خود به روشهای غیرصادقانه و فریبکارانه پاسخ بدهید، باید به دنبال راهحلهای واقعی و درست باشید. مثل کسی که برای درمان بیماری صرع به درمانهای طبیعی و مؤثر، نه به روشهای سطحی و فریبنده، توجه میکند.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک مرکب یا سواری میپردازد که در این زمانه به خاطر جلال و شرف خود، به مقام و اعتبار بالایی دست یافته است. به عبارتی دیگر، آن مرکب نمایانگر عظمت و پرستیژ است که از ویژگیهای برجسته و با ارزش سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: عقل و دانش گنجینهای هستند که زندگی را زنده و پویا میسازند. دین به کار writing رونق میبخشد و سخاوت، قدرت واقعی در زندگی است. صحبت کردن و گفتار، نیاز به تربیت و پرورش دارد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، مانند روز حشر، همگان به دلیل کردارشان چه خوب و چه بد، مورد پاداش و مجازات قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: یوسف مصری بعد از دوران سختی و تحمل رنج و ذلت، به مقام والایی در مصر دست یافت.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی یوسف و سرزمین مصر، شرق به تو تعلق دارد و نه به خاطر تحقیر و نه به خاطر غم های خدمتگزاری و نه به خاطر اتهام به نشان یک گرگ.
هوش مصنوعی: کسی که تو را دید و به تو نزدیک شد، اشتباه کرد که عشق و خواستهاش را از زمین حاصلخیز و پررونق مصر طلب کرد.
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که هیچ کس نمیتواند مانند تو از شهامت سخن بگوید، زیرا هیچ چشمی مانند تو را با قوت و شکوهی که داری، ندیده است.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که با تمام ویژگیهای عشق و محبت به تو، دنیا به من مانند دشمنان تو رفتار میکند و به من آسیب میزند.
هوش مصنوعی: از گردش روزگار هر سال سهم من فقط به هم ریختن و درهم آمیختن است، و همیشه نصیب من از این زمانه سختی و نادرستی است.
هوش مصنوعی: تو همچون ابر رحمت هستی و مانند سبزهای که خردمندان در کنار تو هیچ کس را تشنه نمیگذارند.
هوش مصنوعی: شرافت و بخشندگی از ذات و شخصیت تو نشأت میگیرد، چرا که انسانهای بزرگ و شریف، از رفتار و خصایل ارزنده خود، این qualities را بروز میدهند.
هوش مصنوعی: من گرفتار شعلههای افکارم شدهام، لطفاً مرا با آب مهربانی و نسیم بخشش از این آتش نجات ده.
هوش مصنوعی: تو استاد و پرورشدهندهای از فضیلت و هنر هستی و با این که روی زمین پر از افراد توانمند و با فضیلت شده است، تو همچنان در این زمینه برتری داری.
هوش مصنوعی: همواره نشانهای از زمانه و تغییرات آن وجود دارد، مانند اینکه در وجود یک مینوش، اثر شراب را میتوان دید.
هوش مصنوعی: بدن تو تحت تأثیر تحولات زمانه قرار دارد و در شرایطی از آن احترام میگذاری، در حالی که بدن دشمن تو به خاطر سختیها و مشکلات زمانه در حال رنج و عذاب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع
چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب
نبود زهره به لطف هوا به شکل شهاب
به شبه نیزه به لون قلم به قد قضیب
کنون که شد حضری بلبل و غراب غریب
بعید شد گل نار و گل بنفشه قریب
هزار دیبا در باغ گسترید صبا
نگارهاش بدیع و طرازهاش غریب
شده چو مذبح عیسی ز بلبل و گل باغ
[...]
درین دو روزه توقف که بو که خود نبود
درین مقام فسوس و درین سرای فریب
چرا قبول کنم از کس آنکه عاقبتش
ز خلق سرزنشم باشد از خدای عتیب
مرا خدای تعالی ز آسیای فراز
[...]
خدایگانا شاگرد رای توست قضا
ادب نباشد اگر بگذرد ز حکم ادیب
ز چوب منبر خشک از نشاط گل بدمد
نسیم نام تو چون بگذرد به لفظ خطیب
نه قطره ماند به دریا نه ذره ماند به دشت
[...]
مده فریب مراین عقل خاص طبعت را
به طبع شعرپرست و به شعر عام فریب
ز فخر شعر نی جاه تو رسد به فراز
ز ننگ شعر سر قدر من رود به نشیب
اگر تو شعر بگوئی نماندت آزرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.