چه لعبتی است که او سر بریده خوب آید
ز سر بریدن او قدر او بیفزاید
کرا بریده شود سر براو ببخشایند
ز سر بریدن او کس بر او نبخشاید
سخن سرای شود چون بریده شد سر او
و گرچه هیچ سخن سر بریده نسراید
همیشه حبس کنندش گناه ناکرده
عجب در آنکه تن او ز حبس نگزاید
اگر چه دیر بماند چو مجرمان محبوس
به هیچ گونه حدیثش زبان نیالاید
گمان بری که بر او حبس نطق ببست
که وقت حبس زبانش به نطق نگراید
ز حبس کردن او خلق را بزه نبود
و گرچه دیر به حبس اندرون همی پاید
سرشک دیده ز تیمار حبس پالایند
سرشک او همه بیرون حبس پالاید
گهی نماز کند گاه روزدار شود
نماز و روزه خدایش همی نفرماید
سخنش بسته شود وقت آنکه روزه گرفت
سخن گشاده بگوید چو روزه بگشاید
نماز او همه سجده ست و چون سجود کند
به وقت سجده او فضل او پدید آید
عجب در آنکه سخندان نبود و حامله نی
چو درسجود شود زو سخن همی زاید
چو زلف یار ز روز و شب ار چه بی خبرست
به شب همیشه رخ روز را بیاراید
سرشک او همه بر روی دیگری بارد
به وقت آنکه اثرهای گریه بنماید
سخن به وقت سواری همی تواند گفت
پیاده هیچ طریق سخن نپیماید
زبان دو دارد و آفاق یک زبان شده اند
که در دهان کفایت زبان او شاید
زبان اوست دبیر ثنای سید شرق
از آن همیشه دهانش به مشک بنداید
قوام شرع نظام الخلافه مجدالدین
که کلک در کف او کار شرع آراید
جمال و تاج معالی علی بن جعفر
کز اکتساب معالی همی نیاساید
سپهر مرتبتی کز پی صلاح جهان
همی سیاست او چون سپهر درباید
اگر چه مسند عالیش بر زمین باشد
علو همت او آسمان همی ساید
به عرضگاه ستایش ستوده همه گشت
چه عذر عرضه کند گر زبانش نستاید
چه چرب دست زداینده ای که حشمت اوست
همه جز آینه دین و ملک نزداید
چه تیز چنگ رباینده ای که همت اوست
که جز علو سپهر و ستاره نرباید
مخالفانش چو مورند وز برای دمار
سپهرشان همه ساله چو مار بفساید
چو نظم کرد مدیحش زبان گهر بارد
چو قصد کرد به شکرش دهان شکر خاید
گزافه مدحت او هرکسی نداند گفت
درای باشد و بس کو گزافه بدراید
صلاح جان و جهان شد بقای او چو فلک
بقاش باد همی تا فلک بفرساید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیت و ویژگیهای فردی میپردازد که سرش بریده است، اما این بریدگی به او اعتبار و ارزش بیشتری میبخشد. شاعر بر این نکته تأکید دارد که با وجود تحمل حبس و درد، فرد مورد نظر همچنان در بیان احساسات و افکارش توانمند است. او به عبادت و راز و نیاز میپردازد و در لحظات سجده، اظهار فضل میکند.
شاعر همچنین به ستایش و تمجید از او میپردازد و معانی عمیقتری را در مورد عزت و مقام او مطرح میکند. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که بقای شخص مورد نظر به مثابه بقای فلک و عالم است و او باید تا زمانی که جهان پابرجاست، باقی بماند.
هوش مصنوعی: چه زیبایی و جذابیتی دارد که وقتی او سرش بریده است، این بریدن فقط بر ارزش و عظمت او میافزاید.
هوش مصنوعی: هر کسی که سرش بریده شود، به او از این بابت خواهند بخشید، اما هیچکس برای بریدن سر او بخششی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: وقتی که سر شاعری جدا شود، او دیگر نتواند شعر بگوید و حتی اگر هم بخواهد، نمیتواند یک کلمه هم بگوید.
هوش مصنوعی: انسان ممکن است به خاطر کارهایی که مرتکب نشده است، مدام در زحمت و عذاب باشد و این خود جالب است که جسم او از این معانایی که در دل دارد رنج میبرد.
هوش مصنوعی: اگرچه دلتنگی و غم ممکن است مدتی طولانی ادامه پیدا کند، اما هیچکس نمیتواند در مورد حال و احوال آن شخص چیزی بگوید یا از آن صحبت کند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گمان میکنی او از بیان خود بازمانده است، اما در زمان مناسب، زبانش به سخن گفتن خواهد پرداخت.
هوش مصنوعی: حبس کردن مردم از سوی او، ناپسند نیست و حتی اگر مدت زیادی در حبس باشد، باز هم به نظر نمیرسد که جایی برای شکوایه باشد.
هوش مصنوعی: اشک چشم از غم و نگرانی، پاک و زلال میشود. اشک او همه به خوبی رها میشود و از غم دور میشود.
هوش مصنوعی: گاهی آدمی نماز میخواند و گاهی روزه میگیرد، اما خداوند هیچگاه از او نمیخواهد که این کارها را انجام دهد.
هوش مصنوعی: زمانی که فرد روزه دارد، زبانش بسته و از سخن گفتن پرهیز میکند، اما وقتی روزهاش را افطار کرد، میتواند آزادانه صحبت کند.
هوش مصنوعی: نماز او پر از سجود است و هنگامی که در موقع سجده قرار میگیرد، رحمت و لطفش آشکار میشود.
هوش مصنوعی: تعجبی نیست که کسی که سخن نمیگوید و از هدفی خالی است، زایشی نخواهد داشت. همانطور که در حالت سجده، سخن نمیتواند از او بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: هرچند که یار از شب و روز آگاه نیست، اما شب همیشه چهره روز را زیبا میکند.
هوش مصنوعی: اشکهای او بر روی کسی دیگر میریزد، زمانی که نشانههای گریه نمایان میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که سوار بر اسب هستی، میتوانی به راحتی صحبت کنی، اما وقتی پیاده هستی، نمیتوانی هیچ راهی برای بیان حرفهایت پیدا کنی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسانها دو نوع زبان دارند: یکی زبان گفتاری و دیگری زبان درونی یا احساسات و افکار. در عین حال، همه چیز در جهان به گونهای ارتباط برقرار کردهاند که این دو زبان به هم مرتبط شدهاند. شاید زبانی که افراد به کار میبرند، به تنهایی برای بیان تمام احساسات و افکارشان کافی نباشد.
هوش مصنوعی: زبان او به مانند یک نویسنده در وصف و ستایش سید شرق مینویسد و همیشه بوی خوش مشک از دهانش به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: مبنای نظام خلافت و پسواری دین، مجدالدین است که با هنرمندی خود میتواند مسائل شرع را به خوبی مدیریت کند.
هوش مصنوعی: زیبایی و بزرگی علی بن جعفر، نه تنها از ویژگیهای ذاتی اوست، بلکه او هرگز از تلاش برای کسب فضائل و برتریها دست نمیکشد.
هوش مصنوعی: آسمان بازي است و هرکجا که نظم و صلاح جهان را در نظر بگيريم، سياست آن همواره مانند آسمان به درستی عمل میکند.
هوش مصنوعی: هرچند موقعیت اجتماعی و جایگاه او در دنیا پایین باشد، ولی بلندای آرزوها و تلاشهای او به آسمان میرسد.
هوش مصنوعی: در محضر ستایش و تمجید، همه چیز به مقام و منزلت آن وابسته است. اگر فردی نتواند به خوبی از این مقام سخن بگوید، چه دلیلی برای عذرخواهی دارد؟
هوش مصنوعی: چه دستانی نرم و ماهر که عظمت او فقط در آینه دین و ملک نمایان میشود.
هوش مصنوعی: چقدر چنگی که رباینده است تیز و تند است، چراکه تنها هدف او بردن چیزهایی است که بالاتر از آسمان و ستارهها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: مخالفان او مانند مورهایی هستند که تنها به زحمت میافتند، و مشکلات زندگی آنها نیز همچون ماری است که هر ساله به آهستگی به سوی نابودی پیش میرود.
هوش مصنوعی: زمانی که در ستایشش شعر میسراید، سخن مانند مروارید بر زبان جاری میشود و وقتی که بخواهد شکرگذاری کند، دهنش شیرین میشود.
هوش مصنوعی: هرکسی نتواند به درستی زیباییهای او را توصیف کند، بهتر است که سکوت کند و تنها بگوید که او وجود دارد و بس.
هوش مصنوعی: برای سلامت و ادامه حیات جان و جهان، وجود او ضروری است. مانند اینکه گوی گردان همواره در حرکت است تا زمانی که خود گوی به زوال نرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من بناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.