گنجور

 
سعدی

چو خویشتن نتواند که می‌خورد قاضی

ضرورتست که بر دیگران بگیرد سخت

که گفت پیرزن از میوه می‌کند پرهیز؟

دروغ گفت که دستش نمی‌رسد به درخت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۱ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کسایی

به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال

که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت

وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی

بدرّد ار به مَثَل آهنین بود هملخت

جیحون یزدی

کلاه را دگر از ناز کج گذاشته بخت

زوصل فصل حمل مست شد برودت سخت

پر از زمرد نارس زسبزه جیب درخت

پر از رسیده عقیق از شقیق که را رخت

ادیب الممالک

همی بنازد ملک و هی ببالد بخت

بزیر سایه دارای تاج و داور تخت

ملک مظفر دین شهریار ملک آرای

که تخم داد پراکنده و جان کین پرهخت

هم از اتابک اعظم که دست فکرت وی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه