گنجور

 
ادیب الممالک

همی بنازد ملک و هی ببالد بخت

بزیر سایه دارای تاج و داور تخت

ملک مظفر دین شهریار ملک آرای

که تخم داد پراکنده و جان کین پرهخت

هم از اتابک اعظم که دست فکرت وی

بهر دقیقه گشاید هزار عقده سخت

مهام مملکت آراسته بزور خرد

درخت دولت پیراسته به نیروی بخت

ز همتش تن فقراست ناتوان و دژم

ز فکرتش تن جهلست بیروان و کرخت

هم از سفیر کبیرش که نک به قسطنطین

به امر خسرو پیروزگر کشاند رخت

پرنس ارفع دولت که باغ دولت را

رخش چو تازه گلستی قدش چو سبز درخت

همی بتازد در عرصه هنر یکران

همی بکوبد بر تارک عدو یکلخت

ستیزه را ز حد مملکت ببرد پای

زمانه را بتن خود سری، بدر درخت

همیشه باد بداندیش شاه و صدر و سفیر

سیاه روی و تبه روزگار و وارون بخت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال

که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت

وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی

بدرّد ار به مَثَل آهنین بود هملخت

سعدی

چو خویشتن نتواند که می‌خورد قاضی

ضرورتست که بر دیگران بگیرد سخت

که گفت پیرزن از میوه می‌کند پرهیز؟

دروغ گفت که دستش نمی‌رسد به درخت

جیحون یزدی

کلاه را دگر از ناز کج گذاشته بخت

زوصل فصل حمل مست شد برودت سخت

پر از زمرد نارس زسبزه جیب درخت

پر از رسیده عقیق از شقیق که را رخت

ادیب الممالک

گرفتن زن و افعی بسی بود آسان

خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت

زنان بگردن گردان بسخره طوق زنند

چو مار گرزه که پیچد همی بشاخ درخت

اگرت هیچ خرد باشد از زنان بگریز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه