بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد
وز سعادت به سرم سرو روان باز آمد
پیر بودم به وصال رخ خوبش همه روز
باز پیرانه سرم بخت جوان باز آمد
دوست باز آمد و دشمن برمید از پیشم
شکر نعمت که به تن جان گران باز آمد
مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت
نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد
دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید
مشتری از سر شادی به کمان باز آمد
آفتاب کرم و ماه ضیا هم برسید
تاج اقبال و کرامت به عیان باز آمد
سعدیا تاج سعادت دگر از نو برسید
کان نگار شده چون آب روان باز آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از بازگشت بخت و سعادت و نعمتها به زندگیاش صحبت میکند. او در گذشته به دلیل دوری از معشوق و مشکلات پیر شده بود، اما اکنون با تجلی عشق و خوشبختی دوباره به جوانی و سرزندگی دست یافته است. او از بازگشت دوستان و دور شدن دشمنانش شکرگزار است و به شادی و خوشحالی جدیدی که به زندگیاش آمده، اشاره میکند. در نهایت، شاعر ابراز میکند که همچون روزهای خوب گذشته، سعادت و عشق دوباره به او بازگشته است.
هوش مصنوعی: قدر و خوشبختی دوباره به سمت من بازگشتهاند، مانند آبی روان که به سرازیر شدن ادامه میدهد، و از نعمتهای زندگی، سرسبزی و زیبایی نیز به من برگشته است.
هوش مصنوعی: در روزگاری پیر و سالخورده بودم، اما وقتی به وصال چهره زیبایش رسیدم، حس و حال جوانی دوباره به سراغم آمد.
هوش مصنوعی: دوست دوباره پیش من آمد و دشمن از مقابل من رفت. شکرگزار نعمت هستم که جان گرانبهایم دوباره به تنم بازگشته است.
هوش مصنوعی: ای دوست، خوشحالی کن! چون دوران سختی و رنج به پایان رسید و زمان خوشی و پیروزی دوباره فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت به سراغ من آمده است و مانند مشتری که از شدت شادی در آسمان میدرخشد، حالا من هم احساس سرزندگی و شادابی میکنم.
هوش مصنوعی: خورشید با مهربانی و ماه با روشنی خود به ما رسیدند. نشانههای خوشبختی و بزرگواری به وضوح نمایان شدند.
هوش مصنوعی: ای سعدی، تاج خوشبختی دوباره به تو رسیده است، زیرا آن محبوبی که چون آب روان زیبا و دلنشین است، دوباره بازگشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
راست گویی به تن مرده روان بازآمد
بخت پیروز که با ما به خصومت میبود
بامداد از در من صلح کنان بازآمد
پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان
[...]
عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد
وز پس عمری آن جان جهان باز آمد
ره ده، ای دیده و خار مژه را یک سو کن
که خرامان و خوش آن سرو روان باز آمد
جان من چشم از آنگه که به روی تو فتاد
[...]
جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد
از سر راه عدم رقص کنان باز آمد
ای دل رفته ز پیش من و آزرده به جان
لطف کن با من و باز آی که جان باز آمد
صبح اقبال من از کوه امل سر بر زد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.