آفرین خدای بر جانت
که چه شیرین لبست و دندانت
هر که را گم شدست یوسف دل
گو ببین در چه زنخدانت
فتنه در پارس بر نمیخیزد
مگر از چشمهای فتانت
سرو اگر نیز آمدی و شدی
نرسیدی بگرد جولانت
شب تو روز دیگران باشد
کآفتابست در شبستانت
تا کی ای بوستان روحانی
گله از دست بوستانبانت
بلبلانیم یک نفس بگذار
تا بنالیم در گلستانت
گر هزارم جفا و جور کنی
دوست دارم هزار چندانت
آزمودیم زور بازوی صبر
و آبگینست پیش سندانت
تو وفا گر کنی و گر نکنی
ما به آخر بریم پیمانت
مژده از من ستان به شادی وصل
گر بمیرم به درد هجرانت
سعدیا زنده عارفی باشی
گر برآید در این طلب جانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ستایش و زیبایی معشوق میپردازد و از عشق و دلبستگیاش سخن میگوید. او با توصیف لبها و دندانهای شیرین معشوق، از جذابیتهای او سخن میگوید و اشاره میکند که زیباییهای او باعث فتنه و جذبه در دلها میشود. شاعر تأکید میکند که حتی در سایهسار معشوق هم، شب دیگران روز و روشنی خود اوست.
عاشق به رنجها و سختیهای عشق اشاره کرده و میگوید صرف نظر از هر گونه جفا و سختی، همچنان به عشق و محبت معشوق ادامه میدهد. او از صبر خود میگوید و تأکید میکند که حتی اگر معشوق وفادار نباشد، عشقش به او پابرجا خواهد ماند. در نهایت، شاعر از خواننده میخواهد که آگاه باشد و در جستجوی حقیقت و عشق واقعی باشد.
درود خدای بر تو باد که چه لب و دندان شیرینی داری! [ آفرین: دعا و تحسین. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
به هر کس که دلش مثل یوسف گم شده است، بگو که آن را در چاه زنخدانت ببیند. [ تشبیه: دل به یوسف (اضافهٔ تشبیهی) / استعارهٔ مصرحه: چَه (گودی چانه در زیر لب) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
در پارس هیچ آشوبی به پای نمیشود، مگر آنکه چشمان فتنهانگیز تو آن را به وجود آورده باشد. [ فتنه: آشوب و غوغا / فتّان: فتنهانگیز و فتنه جو، زیبا و دلفریب که به زیبایی مردم را به مفتون سازد. / جناس اشتقاق: فتنه، فتان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر سرو حرکت هم میداشت و رفت و آمدی میکرد، باز هم به گرد حرکات تو نمیرسید. [ شدن: رفتن / جولان: گردیدن و گشتن / کنایه: به گرد چیزی یا کسی نرسیدن (نرسیدن به کسی یا چیزی به جهت سریع رفتن و یا در نیافتن پایه و مقام کسی یا چیزی) / تشبیه مضمر و تفضیلی: تشبیه خرامیدن معشوق به سرو و برتری خرامیدن او بر آن.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
تو مثل آفتابی و شبستان تو بر اثر وجودت مثل روز روشن میگردد، پس شب تو با روز دیگران برابر است. [ شبستان: خوابگاه و شب خانه، اندرونی و خلوت خانه. / تضاد: شب، روز / تناسب: روز، آفتاب / تشبیه مضمر: معشوق به آفتاب مانند شده است. / جناس زاید: شب، شبستان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای معشوق زیبا و روحانی، تا کی باید از دست نگهبان تو شکوه داشته باشیم؟ [ استعارهٔ مصرحه: بوستان روحانی (معشوق زیبا و لطیف)، بوستانبان (رقیب) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ما همانند بلبلان نغمه سرای رخسارت هستیم، پس بگذار لحظهای در گلستان وجودت ناله سر دهیم. [بلبل: پرندهایست که نماد عاشق نالان است و معشوق او گل سرخ / یک نفس: یک دم و یک لحظه / نالیدن: به آواز اندوه خود را بیان کردن، بانگ و فریاد زدن./تشبیه: ما (عاشقان) به بلبلان و معشوق به گلستان مانند شده است.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر هزار بار بر من جور و جفا روا داری، باز هم هزار برابر دوستت دارم. [ هزار چندان: هزار برابر ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
توانایی بازوی شکیبایی را امتحان کردیم، گویی توانایی آن مثل توانایی شیشه است در برابر سندان دوری تو. [ آبگینه: شیشه / سندان: ابزاری است که آهنگران و مسگران بر آن چیزها کوبند./ استعارهٔ مکنیه: زور بازوی صبر / تضاد: آبگینه، سندان.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر تو بر سر پیمان خویش بمانی یا نه، ما عهد خویش را باتو به پایان میبریم و وفادار میمانیم. [ به آخر بردن: به پایان رساندن و به عهد خود وفا کردن. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر در دوری از تو جان بسپارم، این مرگ را مژدهای دان که برای رسیدن به تو میپردازم. مردن من رسیدن به توست. [ تضاد: وصل، هجران ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای سعدی، اگر در راه طلب معشوق جانت را فدا سازی، عارفی زنده و جاوید خواهی بود. [ عارف: دانا و شناسنده /کنایه: جان بر آمدن، رنجور و دردمند گشتن.] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای ستم کرده بر تو شیطانت
مانده در ظلمت سقر جانت
گفتم آن تو نیست خواجه صلاح
گفت چه گفتم آن دو خلقانت
گفت چون نیست گفتم از پی آنک
گر بدو نافذست فرمانت
چون گذاری که بر زند هر روز
[...]
گفت کای چرخ بنده فرمانت
واخترِ فرخ آفرینخوانت
به سخن یا به سفره و نانت
به چه تّره نهند بر خوانت؟
بجز از انبیا و خ اصانت
که ز جان میبرند فرمانت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.