گنجور

 
سعدی

پلیدی کند گربه بر جای پاک

چو زشتش نماید بپوشد به خاک

تو آزادی از ناپسندیده‌ها

نترسی که بر وی فتد دیده‌ها؟

براندیش از آن بندهٔ پرگناه

که از خواجه مخفی شود چند گاه

اگر برنگردد به صدق و نیاز

به زنجیر و بندش بیارند باز

به کین‌آوری با کسی برستیز

که از وی گزیرت بود یا گریز

کنون کرد باید عمل را حساب

نه وقتی که منشور گردد کتاب

کسی گرچه بد کرد هم بد نکرد

که پیش از قیامت غم خود بخورد

گر آیینه از آه گردد سیاه

شود روشن آیینهٔ دل به آه

بترس از گناهان خویش این نَفَس

که روز قیامت نترسی ز کس

 
 
 
دریای سخن
بخش ۱۹ - مثل به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بخش ۱۹ - مثل به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم