گنجور

 
سعدی

دو کس گرد دیدند و آشوب و جنگ

پراکنده نعلین و پرنده سنگ

یکی فتنه دید از طرف بر شکست

یکی در میان آمد و سر شکست

کسی خوشتر از خویشتن دار نیست

که با خوب و زشت کسش کار نیست

تو را دیده در سر نهادند و گوش

دهان جای گفتار و دل جای هوش

مگر باز دانی نشیب از فراز

نگویی که این کوته است، آن دراز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بخش ۸ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بخش ۸ - حکایت به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم