بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب
بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر
ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
گل غنوده به بوی از بهشت یافته بهر
چو نیک بختان برخاست با نشاط از خواب
تو گوئی او را بلبل گه غنودن او
نموده بود به تلقین خواب راه صواب
کسی که رنگ غرابش نماید اندر سر
ز روی عقل نباشد بر او دلیل شتاب
چگونه شد که جوان شد از آن سپس که نماند
درخت را به سر شاخ بر، نشان غراب؟
یکی به مستی بستان نگاه کن گوئی
که ابر ساحت او را شراب داده نه آب
ولیکن آن بین کز حد اعتدال گذشت
مگر که یابد از فرط آب فعل شراب
تو این طراوت و این خرمی به دشت و به باغ
ز سعی میغ مدان وَز یمین شاه بیاب
که میغهای دژم را بخشگ سال اندر
یمین شاه معونت کند به فتح الباب
امیر عادل محمود سیف دولت و دین
که پیشکار دل و دست اوست بحر و سحاب
خدایگانی کز تخت و تاج عالم را
ازو کنند سؤال و بدو دهند جواب
فلک سیاست او بسته بر شهور و سنین
زمانه طاعت او بسته بر قلوب و رقاب
اگر چه در همه کاری به از شتاب درنگ
به جودش اندر یابی به از درنگ شتاب
خدنگ او نه عجب گر شهاب سیر بود
که دیو دولت او را غمی کند چو شهاب
مگر که فرع قوی حال تر ز اصل از آنک
عقاب گیرد تیرش همی به پر عقاب
دل مخالف ملک از نهیب ناچخ او
چو توزیی است بر او تافته به شب مهتاب
ز دست آتش سیماب رنک شمشیرش
روان دشمن او شد جهنده چون سیماب
نشان قبله طاعت شناس بارگهش
نشان قبله طاعت بود بلی محراب
بسی نماند که باران ابر رحمت او
برافکند ز بیابانها غرور سراب
روان رستم اگر با زره به حرب شود
گریز خواهد از او چون کبوتر از مضراب
ز بس عمارت عدلش چنان شود که به دهر
نکرد یار کس را شراب مست خراب
خدایگانا فرمان تو براند و به داشت
زمان به دست عنان و زمین به پای رکاب
توئی که سهم تو برباید از حوادث چنگ
توئی که خشم تو بستاند از نوائب ناب
فرو گرفت چپ و راست بدسکال ترا
سپاه هیبت تو چون حروف را اعراب
همیشه تا به تموز و بدی به کار شود
لباس توزی و کتان و قاقم و سنجاب
جهان تو جوی و ولایت تو گیر و گنج تو بخش
سپه توران و بزرگی تو دار و کام تو یاب
به زیر چتر تو چون سایه ملک را آرام
ز پیش عدل تو چون تیر ظلم را پرتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب
چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
[...]
بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری
زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب
بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری
[...]
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.