گنجور

 
ابوالفرج رونی

این مبارک پی بنای محکم گردون نهان

کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد

روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت

جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد

مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست

دیده بان بارگاه خسرو خسرو نژاد

تا جهان را بیخ و شاخ و برگ و بار اندر بقا

آتش گرم ست و آب سرد و خاک خشگ و باد

شاه ابراهیم نازان بر فراز آن بنا

تن درست و دل قوی و طبع راد و روح شاد

او به جاه از جم گذشته کامران بر تخت ملک

بندگان او رسیده زو به جاه کیقباد