گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

اسمش میرزا معصوم و سلسله نسبش به شمس الدین تبریزی می‌پیوندد. در دارالمؤمنین کاشان توطن دارد. نظر به پاکی فطرت و نیکی جبلت به مصاحبت اهل دنیا راضی نگردیده و به کسب و تجارت امور، معاش خود گذرانیده. چنان که در قصیده‌‌ای فرماید:

ز بدو حال ز مردم طمع بریدستم

که صعوه را نکند طعمه همت شاهین

به قرص سفرهٔ خود راضیم ز گندم و جو

به صید بازوی خود قانعم ز غث و سمین

به حکم استطاعت به زیارت بیت اللّه مشرف و در عرض راه مثنوی به بحر مثنوی قران السعدین امیرخسرو دهلوی مسمی به تحفة الحرمین منظوم فرموده. بالجمله از مسالک سلوک واقف و از مصاحبان اهل معارف. اشعار بسیار دارد در این وقت چیزی حاضر نیست. این چند بیت تیمّناً قلمی می‌شود:

در آن خلوت که حیرت لب فروبندد جهانی را

مجال نطق باشد خاصه چون من بی زبانی را

شرمنده‌ام ز بس که به وصلش تمام عمر

دادم فریب این دل هجران کشیده را

هست شمعم بدید و در همه جا

روشن از وی هزار انجمن است

شرط عشق آمدخموشی ورنه من هم پیش یار

می‌توانم گفت حال خود زبانم لال نیست

 
sunny dark_mode