گنجور

 
رهی معیری

تو سوز آه من ای مرغ شب چه می‌دانی؟

ندیده‌ای شب من تاب و تب چه می‌دانی؟

به من گذار که لب بر لبش نهم ای جام

تو قدر بوسه آن نوش لب چه می‌دانی؟

چو شمع و گل شب و روزت به خنده می‌گذرد

تو گریه سحر و آه شب چه می‌دانی؟

بلای هجر ز هر درد جانگدازتر است

ندیده داغ جدایی تعب چه می‌دانی؟

رهی به محفل عشرت به نغمه لب مگشای

تو دل‌شکسته نوای طرب چه می‌دانی؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بوسه جام به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم