رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است
نشان قافلهسالار عاشقان این است
مبین به چشم حقارت به خون دیده ما
که آبروی صراحی به اشک خونین است
ز آشنایی ما عمرها گذشت و هنوز
به دیده منت آن جلوه نخستین است
نداد بوسه و این با که میتوان گفتن؟
که تلخکامی ما زان دهان شیرین است
به روشنان چه بری شکوه از سیاهی بخت
که اختر فلکی نیز چون تو مسکین است
به غیر خون جگر نیست بینصیبان را
زمانه را چه گنه چون نصیب ما این است
رهی ز لاله و گل نشکفد بهار مرا
بهار من گل روی امیر و گلچین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق و درد عاشقانه را توصیف میکند. شاعر از رنگین شدن رخسار خود به خاطر اشکها و زخمهای عشق سخن میگوید و به وضعیت عاشقان اشاره میکند که با وجود سالها گذشت، هنوز منتظر جذبه و زیبایی نخستین هستند. او به تلخی تجربههای عاشقانهاش اشاره میکند و بیان میکند که در این دنیا جز درد و رنج برای معشوقان باقی نمانده است. در انتها، شاعر میگوید که بهار واقعی او در زیبایی چهره معشوق نهفته است.
هوش مصنوعی: چهرهام مانند لاله به خاطر اشکهایم رنگارنگ شده است و این نشانهای از رهبری و پیشوایی عاطفی من است.
هوش مصنوعی: به ما از دیدگاه حقارت نگاه نکنید، چراکه آبروی ما همچون صراحی (شیشه یا ظرف) در اشکهای خونین ما نهفته است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی از آشنایی ما میگذرد، اما هنوز جلوه و زیبایی اولیه او در چشم من مانند یک نعمت باارزش است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بگوید که چرا بوسهای داده نشده است، زیرا تلخی تجربه ما به خاطر همان دهان شیرین است.
هوش مصنوعی: به روشنیها از تاریکی سرنوشت خود شکایت مکن، چرا که حتی ستارههای آسمانی نیز در این زمینه به حالت ضعف و درماندگی هستند.
هوش مصنوعی: دنیا هیچ چیز جز درد و رنج به بینصیبها نمیدهد. چه تقصیری دارد دنیا، وقتی که سهم ما اینگونه است؟
هوش مصنوعی: بهار من به معنای واقعی به گلهای لاله و گلهایی که در طبیعت میشناسیم تعلق ندارد، بلکه به زیبایی و چهرههای گل مانند امیر و چیدمان دلپذیر آنها مرتبط است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بدان خدای که بر روی رقعه عظمت
کمیته بیدق حکمش هزار فرزین است
دو چاکرند همی صبح و شام بر در او
که آن یکی گهرافشان و این گهر چین است
سپهر زیر کف قهرمان قدرت اوست
[...]
چه گوهرست که کانش خُم دَهاقین است
به رنگ لالهٔ نَعمان و بوی نسرین است
به مجلس ملکان همنشین زیر و بم است
به بزم ناموران مونس ریاحین است
نه آینه است ولیکن درو بهدست بتان
[...]
ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست
بهانه کن که بتان را بهانه آیینست
از آن لب شکرینت بهانههای دروغ
به جای فاتحه و کافها و یاسینست
وفا طمع نکنم زانک جور خوبان را
[...]
اگر تجارت بحر و سفینه میخواهی
سفینهای که در او بحرها بود این است
سفینهایست که گر صد هزار از آن خواهی
کنار بحر هزارش روان به یک چین است
مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است
دهان من به حدیث لب تو شیرین است
به باغ میکشدم آرزوی دیدارت
چه جای برگ گل وارغوان و نسرین است
به وقت خنده نظر کردهام به دندانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.