کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست
هست خون دل اگر باده به مینایم نیست
به سراپای تو ای سرو سهی قامت من
کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست
تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟
چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست
گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی
دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حال غمانگیز خود اشاره میکند و میگوید که در دلش غم است و در محیط شاد و خوشحال نمیتواند جایی داشته باشد. او دلشکسته و مسحور زیباییهای معشوقش است و میفهمد که عشق او به قدری عمیق و فراگیر است که حتی توانایی تماشای خود را هم ندارد. شاعر در نهایت به کمبود و نقصهای خود در برابر زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و بیان میکند که در دنیای ادبیات هم چیزی ارزشمند و باارزشی از خودش ندارد. در کل، این شعر حسرت و عشق عمیق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگر دلم پر از غم باشد، جایی برای شادی و خوشگذرانی ندارم. حتی اگر شراب داشته باشم، باز هم نمیتوانم از آن لذت ببرم چون قلبم پر از درد و اندوه است.
هوش مصنوعی: به تمام وجود تو ای سرو زیبای قد، من چنان تحت تاثیر تو هستم که حتی خاطر نداشتن از یک مو از بدنم را نیز ندارم.
هوش مصنوعی: تو محل دیده شدن دیگران هستی و من به قدری از شوق و عشق سرمستم که تواناییش را ندارم تا تو را تماشا کنم.
هوش مصنوعی: من چه بهرهای از آن چشمه گوارا دارم؟ و چه مصیبت و زحمتی است که از زیبایی و قامت دلربای خودم بینصیبم؟
هوش مصنوعی: در بازار ادب، جواهری وجود ندارد و اگر بود، من به مانند طبع خودم، نمیتوانستم آن را به دست آورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.