گنجور

 
رفیق اصفهانی

چنان گشته کامم ز ایام تلخ

که شهدم چو زهر است در کام تلخ

چو ناکامی است این که گر کام من

بود صبح شیرین شود شام تلخ

اگر شهد نوشم شود همچو زهر

به کام من درد آشام تلخ

کند تا کند دلبرم تلخ، کام

لب شکرین را به دشنام تلخ

از آغاز شد گرچه عشاق را

می و ساغر و باده و جام تلخ

از آن ساغر و جام تا این زمان

چو من تلخکامی نشد کام تلخ

بود عشق آن به که باشد رفیق

در آغاز شیرین در انجام تلخ

 
sunny dark_mode