شد جان پاکان در رهت از بسکه خاک ای نازنین
خاک ره تو سر به سر شد جان پاک ای نازنین
از کین کنی گر هر زمان قصد دل و آهنگ جان
قلبی لدیک ای دلستان روحی فداک ای نازنین
نگذاشت چرخ فتنه جو مالم بخاک پات رو
تا مردم و این آرزو بردم به خاک ای نازنین
ز اندوه درد خویشتن با تو نمی گویم سخن
ترسم شوی ز اندوه من اندوهناک ای نازنین
آمد ز هر چاکش درون مهری ز عشقت شد فزون
گردیده از تیغ تو چون دل چاک چاک ای نازنین
خواهم همان بار دگر ساز هلاکم زودتر
هر لحظه صد بارم اگر سازی هلاک ای نازنین
از دست او جور و ستم آن لطف باشد این کرم
دارد رفیق از آن چه غم وز این چه باک ای نازنین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو جان پاکی سر به سر نی آب و خاک ای نازنین
والله ز جان هم پاک تر روحی فداک ای نازنین
پاکان ندیده روی تو دادند جان بر بوی تو
اینک به گرد کوی تو صد جان پاک ای نازنین
رفتی به گلگشت چمن گل دید لطف آن بدن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.