گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

منم آن عاشق سرگشته که بر خاک درش

تا سرش خاک نشد یار نیامد به سرش

هست زرین کمر و سیم تن آن شوخ مرا

بی زر و سیم کجا دست رود در کمرش

می کنم شب همه شب ناله در آن کو تا کی

کند از حال من آگاه نسیم سحرش

نظری کرد نهان سوی من و پنداری

که نهانی نظری هست به اهل نظرش

سر برآرند ز شوق رخش از خاک اگر

روزی افتد به سر خاک شهیدان گذرش

چون سگ کوی تو گردید رفیق از در خویش

مکنش دور و مگردان چو سگان دربدرش