گنجور

 
اوحدی مراغه‌ای

ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی

خون دل شکستهٔ ما را چه می‌مکی؟

بگشای زلف و غارت دلها ببین، اگر

از بند زلف دل‌شکن خویش درشکی

مانند گل ز جامه پدیدار میشود

اندام روشن تو ز خوبی و نازکی

هر کس که دید روی ترا نیک روز شد

روزت خجسته باد! که ماهی مبارکی

ترک تو چون کنم؟ که ز ترکی هزار بار

گر تیغ بر سرم شکنی، تاج تارکی

گویی حسود چاره سگالم چها کند؟

گر بشنود دگر که تو با اوحدی یکی

 
 
 
امکانات حسابداری شخصی تدبیر
کسایی

ای طبع سازوار ، چه کردم تو را ، چه بود

با من همی نسازی و دایم همی ژکی

وایدون فرو کشی به خوشی این می حرام

گویی که شیر مام ز مادر همی مکی

عسجدی

کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر دو زبان است و تن یکی

ای طبع کارساز چه کردم ترا چه بود

با من همی نسازی و دایم همی ژکی

سوزنی سمرقندی

ای بر سریر دولت و اقبال متکی

مخدوم بی خلافی و ممدوح بی شکی

والا وجیه دین که سپهدار شرق و غرب

فخر آرد از تو نایب فرزانه ز کی

بر تیغ اوست تکیه گه شغل کلک تو

[...]

ظهیر فاریابی

بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی

پر کن قدح ز باده گلرنگ راوکی

آبی که گر برابر آتش بداریش

واجب شود عبادت او نزد مزدکی

برای شعر بنده چو بلبل که پر شود

[...]

ابن یمین

نو گشت ماه عید به یمن و مبارکی

ساقی بیار باده گلرنگ رادکی

در بزم خسروی که گه نشر مکرمات

طی کرد ذکر حاتم و یحیی برمکی

سلطان وجیه دولت و دین آنکه در کفش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه